دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

یاداشت و درخواست آقای محمد رضا روحانی و سلسله نقدهای دکتر زری اصفهانی

مقالات سرکار خانم دکتر زری اصفهانی با نقد نوشته آقای محمد رضا روحانی شروع شد و به نقد من ونقد سقوط فقیر و شعر من انجامید.با تشکر از خانم دکتر زری اصفهانی تنها اشاره میکنم من جواب و دلایل این سقوط  بسیار مبارک،فرخنده،و آزادیبخش را در مقالات و شعرهای فراوان نوشته ام و نیازی نیست پاسخ مجدد بدهم اما برای احترام به نقد و نظر دیگران دوستان  علاقمندرا به خواندن نوشته های ایشان توجه میدهم. و تاکید میکنم نگران نباشند بنده از سقوط خود بسیار خوشحالم و دعای خیر تمام دوستان را برای سقوط بیشتر میطلبم. بخوانید و از نوشته های ایشان فیض ببرید.اسماعیل وفا یغمائی
*یک پروسه درد انگیزو تلخ --- قسمت اول //**یک پروسه درد انگیزو تلخ ---قسمت دوم - //***یک پروسه د رد انگیز و تلخ -قسمت سوم //****یک پروسه د رد انگیز و تلخ -قسمت چهارم //*****یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت پنجم // ******متاسفم دوست قدیمی- // *******بالای برج عاج اتاقی است //*******یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت ششم یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت هفتم زری اصفهانی// یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت هشتم -///جدید یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت نهم زری اصفهانی//یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت دهم //یک پروسه دردانگیز و تلخ - قسمت یازدهم زری اصفهانی//یک پروسه درد انگیز و تلخ قسمت دوازدهم -زری اصفهانی//یک پروسه درد انگیز و تلخ قسمت سیزدهم -زری اصفهانی///یک پروسه درد انگیز و تلخ قسمت چهاردهم -زری اصفهانی//// یک پروسه درد انگیز و تلخ قسمت پانزدهم -زری اصفهانی
دریچه زرد
اقای یغمائی گرامی
میدانید رهبر عقیدتی پاسخگوی هیچکس نیست. نیازی هم ندارد. قلمداران را به قلم کشی میفرستد. خواهش میکنم با اعمال حق تبعیض مثبت نظرات(مقاله) سرکار خانم ری اصفهانی را به عنوان نوعی از پاسخگوئی انقلابی منتشر کنید.ایشان دلواپس املاک،اراضی،ساختمانها
و باغهای من هستند. موضوع بمباران میهن ما فراموش شده است. شما خوشبختانه مشکل دارائی عظیم مرا برای خواهران و برادران گشوده بودید خانم دکتر آن را فراموش کرده اند. به هر حال پرسش این است که: میهن ما ( و از جمله املاک من) باید به وسیله ب 52 های آمریکائی بمباران بشود یا نه؟ سخنگویان رهبر عقیدتی زحمت نکشند من معایب زیاد داشتم و دارم و خواهم داشت. انسان کامل رهبر عقیدتی است.بجای توضیح واضحات بهتر است به سئوال مطرح شده اصلی پرداخته شود. سپاسگزارم و از اینکه خانم دکتر با اسم واقعی و نه اسمهای ناشناس علیه من نوشته اند بطور مکررسپاسگزارم.از خوانندگان تقاضا میکنم در کامنتها از هر گونه اسائه ادب به سرکار خانم دکتر اصفهانی خود داری کنند.
محمد رضا روحانی

۳۲۲ نظر:

‏1 – 200 از 322   ‏جدیدتر›   ‏جدیدترین»
ناشناس گفت...

در حال حاضر، دکتر فهیمه(خانم زری اصفهانی) متصل به جریان هرزه نویسی که در سایتهایی چون آفتابگردان و همبستگی، حرمت کلمات را از بین برده‌اند، نیست و در پیوندهای سایت آلوده حسین توتونچی هم خوشبختانه اسم وبلاگ ایشان حذف شده‌است.
البته در محتوا، ایشان نیز، همان خط را دنبال کرده اند که جای تاسف بسیار دارد.
بهترین راهکار (نه برجسته کردن، بلکه) بی توجهی به اینگونه نوشته هاست شاید افرادی مثل دکتر فهیمه به خود آیند و در خلوت خویش از خود بپرسند، چرا چنین شده‌است؟...
پرسان

ناشناس گفت...

پیشگو
در ضمن این زنک در نوشته هایش گفته است که

والبته به شما قول میدهم که اگر این اتفاق بیفتد و آمریکا به ایران حمله کند بازهم این مجاهدین خلق خواهند بود که مردانه سینه سپر میکنند و از منافع ملتشان دفاع میکنند
همان مسعود رجوی که شما اورا یک روز درمیان مخاطب قرار میدهید درحالیکه هیچ سنخیتی با شما اعاظم قوم وکدخدا ها و بورژواها ی فرنگی نداشته و ندارد کسی بود که سینه سپر کرد و تنهایی دربرابر جنگ ضد میهنی هشت ساله ایستاد
این زنک فکر میکند به چهار پا طرف است رجوی 12 سال است که با یک پخ در رفته توی قبر او میخواهد سینه سپر کند
انقدر از این جمله خندیدیم که ببخشید یک باد از ما در شد

همایون بنی آدم گفت...

مبارز ملی جناب روحانی سلام،

امروز فیلم کامل "آنهایی که به ملایان نه گفتند" را دیدم و چندین مرتبه زار زده و گریستم. فقط خدا میداند که بر وطن ما و جوانان عاشق و دلسوخته آن چه رفته است؟ خود بهتر میدانید. خانه در آتش است. مادرمان ایران زیر بدن سنگین و متعفن عمله و اکره ارتجاع افتاده و دست بدست میگردد.

استدعا میکنم که بخاطر ایران از این جنگهای حیدر نعمتی دست برداریید. و فتوای جنگ و برادر کشی در فضای مجازی صادر نفرمایید. اول اینکه خانم اصفهانی آن لجن نامه را شخصاً و بدون هیچ رهنمودی از جانب مجاهدین نوشته ایشان حتی در رده یک هوادار تشکیلاتی هم نیست. دوم اینکه استدعا میکنم قبل از اینکه این پیراهن عثمان سیلاب دیگری در این مرداب مبارزان خارج کشوری بشود، بدنه مقاله آقای بولتن در نیویورک تایمز ، و نه تیتر آن و نه ترجمه آن توسط امامنامه خرداد نیوز ، را مطالعه فرمایید.

اگر قرار است با صداقت واز روی دلیل و مدرک و نه چاروادارانه بحث کنیم، آقای بولتن فقط و فقط و فقط پیشنهاد داده که چون سالها تعامل دیپلوماتیک با رژیم آخوندی بجایی نرسیده، برای جلو گیری از دستیابی رژیم به بمب اتم، سه مرکز نظامی نطنز، فردو و اراک را بمباران کنند.

سرکار که وکیل پایه یک دادگستری هستید بهتر میدانید که در هیچ محکمه ای نمیتوان جان بولتن را متهم به صادر کردن فرمان بمب باران میهنمان ایران کرد. پس این بحث اصلی از سرچشمه خشک است. و کش دادن آن در زمانی که آتش از در و دیوار خانه و ایوان و کل منطقه بالا میرود غیر اخلاقی ست و گناه.

آیا هیچ وجدان پاکی میتواند اعتیاد و فحشا و غارتهای صدها بیلیون دلاری و اعدام و اسید و دارهای هفتصد سره و کشتار ستارها و خشک شدن دریاها و تلابها و جنگ افروزی و کشتار صدها هزارتایی سلیمانی ها و ادا و اطوارهای کریه ضریفها و شیخ فریدونها را ول کند و به لجن نامه زری اصفهانی ها بپردازد؟ آیا اینست پاسخ ما به روح شهدا و رنج اسرا؟

مجاهدین غلط کردند که شما و مصداقی و اسماعیل و قصیم و همنشین و بقیه را خائن قلمداد کردند. دست ما به مجاهدین نمیرسد. حرف من و ما از پشگل بز هم برایشان بی ارزش تر است. محو سیمای خود در آینه انقلاب شده و نه در آفتابکاران و نه در مهتاب زارانشان اجازه نفس به غیر خودی نمی دهند. اینهم ثمر دمکراسی دینی شرقی! اما دشمن که اینها نیستند. به جرم ناکرده که نمی توان زدشان.

اما برادر مبارز و ایرانی شریف، آیا اگر فردا دکتر محمد ملکی یا مادر ستار شهید را دیدید و از شما پرسیدند در آن زمان که آتش ارتجاع حرث و نسلمان را می سوزاند شما در خلوت امن خارجه چه میکردید، وجداناً میتوانید بگویید که جواب هرزه نامه زری را میدادیم؟

آخر ناسلامتی شما ها چشم و چراغ و امید مردم در خارج کشوریید. دخیل به نگهدار ها و نوری زاده ها و گنجی ها که نمیتوان بست . شماهاهرکدام سی سال و بیشتر با ارتجاع جنگیدید. ببینید حشمت الله طبرزدی از عمق سیاهچال رزیم چگونه سردار اسلام سلیمانی خونریز را تروریست میخواند و جلاد. ببینید دکتر ملکی با آن سن و توان چطور تو دهن ارتجاع میزند، آنوفت بنده و شما در امن و امان خارجه زری خانم را افشاء میکنیم؟ والله ما در مقابل مردم ایران مسئولیم. اجازه بفرمایید بدرد ایشان برسیم و از این دعوای خانمانسوز کاذب و بی مقدار و کاملاً شخصی و انفرادی دست برداریم.

ناشناس گفت...

نخست باید به یک نکته ای اساسی اشاره کرد و آن این است
در طی این سالها برای یکبار هم که شده رهبر عقیدتی بطور مستقیم به هیچیک از سئولات پاسخ مستقیم نداده، نهایت اقدامی که وی برای پاسخگویی کرده است به میدان فرستادن نمایندگان رسمی خود آنهم در فرم کمیسیون و عمدتا ،، کمیسیون امنیت و ضد تروریسیم،، بوده است.
البته آقای روحانی استحضار دارند که در طول این سال ها در چارچوب شورا وقتی یک سئوال از رهبر عقیدتی می شد به ندرت پاسخ مستیقم دریافت می شد ، و وقتی توضیح بیشتر طلب می شد ، مسئله به دبیرخانه حواله میشد.
البته به موازات این شیوه فرستاده ن افرادی با گذشته ایی نه چندان درخشان، نظیر آقای طاهر زاده و خانم اصفهانی برای جاده صاف کردن و خسته کردن و مشوش کردن اذهان عمومی شیوه ای بسیار رایج در این تشکیلات به شما می رود.
چرا که با این شیوه می توان از پاسخ گویی طرفه رفت، و از جانب دیگر این افراد حاشیه را نیز به زیر ضرب می برند، ولی بدست دیگران.
نتیجه: شما کار خود را با یک سئوال اساسی در ارتباط با بمباران ایران کرده اید و فکر می کنم پاسخ را نیز از افکار عمومی دریافت کرده اید، و در حال حاضر توپ در زمین رهبر عقیدتی است
سرفرازا باشید
یک دوست

ناشناس گفت...

از قدیم گفته اند مورچه چی هست که کله پاچه اش چی باشد
من هم به اهمیت دادن به نوشته های بی ارزشی مثل خزعبلات این خانم مخالفم.
آقای روحانی از شما انتظار نداریم عزیز دل که به جوابگویی به این نوع مزخرفات بپردازید.
شایسته شما این است که به همان مسئولیتهای وجدانی خودتان عمل کنید و گوش به این حرفهای بی ارزش نسپارید.
سربلند باشید
م. ن

ناشناس گفت...

اقای دکتر روحانی
وقتی ب 52 های امریکا زمین های شما با زمینهای من با مال بقیه را بمب باران کرد شما کدام طرف می ایستید؟

1-در خارجه

2- کنار رژیم برای گفتن جنگ جنگ تا پیروزی

3- حضور در داخل در کنار مردم با همه خطرات احتمالیش

فرید

esmail گفت...

کنج کاو گرامی
خداوند خیرت بدهد هر طور علاقمندی فکر کن!

دریچه زرد گفت...

بنا به درخواست آقای روحانی چنانکه ذکر شده است کامنتهائی که باعث ناراحتی سرکار دکتر میشود درج نمیشود 22 کامنت تا حالا قابل درج نیست با پوزش از نویسندگان

م.ح فرانسه گفت...

اقای روحانی
با سلام خدمت شما. در شان امثال شما نیست اساسا جواب افرادی مثل این خانم سرکار دکتر را بدهید اینها از شدت بیکاری و استیصال از خدا میخواهند کسی یک چیزی به آنها بگویند و قلم بردارند و بنویسند دوباره این خانم برداشته یک مقاله نوشته بنام _قلمداران را به قلم کشی میفرستد !! زری اصفهانی_
بنظر من بهترین حالت این است که اینها را بحال خودشان بگذارید هم برای خود انها بهتر است هم وقت شما هدر نمیرود
با احترام

ناشناس گفت...

از زری خانم و تمام دوستانی که دلسوخته ستم به جنگل ها و دریاچه ها و نرسیدن به وضعینت فقرا و باد کردن کیسه و جیب پولداران، نگران رشد اعتیاد و فحشا و دزدی و نامنی هستند، عاجزانه تقاضا دارم راه حل های خود را بنویسند، چون در سطح جهانی به آنها نیاز هست. در ضمن با معلومات وسیعی که دارند و وضع کلیه کشور ها را می شناسند، یک کشور نمونه در از بین بردن پالایش این مسائل معرفی کنند که ما حداقل نمونه آنها را پیش بگیریم.
بخصوص در مورد دلسوختگی های زری خانم در آسیب دیدن خانه های گلی روستا، تقاضا دارم راه حلی ارائه بدهند که ژاپنی ها هم بتوانند استفاده کنند چون آخرین تکنیک هایشان هم کارگر نشد و شهر ها با خاک رفت و باقیش را میدانید. بخصوص در مورد اقتصاد جهانی نظر بدهند چون با توجه به آمار جهانی نود و نه در صد ثروت جهان در دست قشر کوچی ست و دارا ها روز بروز دارا تر و فقرا روز به روز فقیر تر میشوند. خلاصه از دانششان در سطح جهانی خلق بیچاره شده زیر مالیات ها و تکس ها و کار شبانه روز با کمک گرفتن از قرص های انرژی زا، برای در آوردن نان خود و تامین بیمه سلامتی و انواع قرض ها، به ستوه آمده اند و برخلاف اندیشمندان ملا ستیز ایرانی خارج کشور، راه حلی هم ندارند

آهن آلات

مش باقر گفت...

میخام به سرکار خانم دکتر زری بگم من رفتم مقالنو تازتو خوندم حظظظظظظظظظظظظ کردم حظظظظظظظظظظظ درود درود فقط یک اشتباه داشتین آقای روحانی سنش صد و هشت ساله خودش کم کرده تا افرادو گول بزنه به شما خبر بد رسونده اینو لطفا اصلاحش کنین
موفق باشین سرکار خانوم دکتر

سیما.فرانسه گفت...

اقای یغمائی اگه امکان داره لین مقاله جدیدم بذارین تا ببینیم چی نوشته است

ناشناس گفت...

با سلام خدمت بانوی فرهیخته دکتر زری اصفهانی من میخواهم انتقادی از شما بکنم کلمه کش پسوند جاکش نیست بلکه معنای حالت و شغلی و تداوم دارد برای بسیار حرفه ها
ماله کش
گاری گش
سینه کش کوه
فریاد کش
نعره کش
زوزه کش
منت کش
سرکش
شمشیر کش
شلاق کش
چاقو کش
سینی کش
و غیره در میان دهها کلمه کلمات جاکش و امثالهم مثل ک.. کش وکو... کش نمیتواند تمانم این کلمات ر پوشانده و موجب این استنباط شود که قلم کش معنای جاکش دارد. از شما میخواهم با دقت و خونسردی بیشتری در باره دیگران بنویسید
دوستدار شما.
ط

ناشناس گفت...

درود بر دکتر زری اصفهانی شاعر و نویسنده مبارزی که همیشه حق را میگوید
ایرانی

م. م. م گفت...

خانم این چه حرفیه که قلمکش یعنی همون جاکش جاکش معنیش مشحصه جا میکشه ولی قلمو که فرض کن جاکش بکشه با قلم که نمیشه کاری کرد با قلم فقط میشه نوشت

داوود گفت...

مجاهدین همینها هستند و بیشتر از این نمیشه ازشون توقع داشت. الان سالهاست که این لجنامه ها و هرزه نویسیها را مینویسند و به همه توهین میکنند. دیگه هیچ کاری نمیشه کرد، اینان متاسفانه در همین حد هستند

ناشناس گفت...

حضرات « م.م.م » و « ط » قبل از اینکه چاقویتان را بکشید، مطلب را خوب بخوانید، اصطلاح قلم کش را خود جناب روحانی بکار برده اند. جناب یغمایی از آن بیست و دو کامنتی که به خاطر گل روی جناب روحانی حذف کردید، ( قرار نشد برای اجرای دمکراسی پارتی بازی شود! ) چه تصور کرده اید! دریچه زرد اکنون با چهارراه های خیابان های جنوب شهر هیچ فرقی نکرده است! پاتوق لات و لوت شده است می آیند اینجا برای دمکراسی خواهی عربده می کشند و نفس کش می طلبند!

ن

ناشناس گفت...

به نظر بنده خانم زری اصفهانی یک کمی زیادی از خودشان ممنون هستند.
سرکارش برداشته یک مشت جرندیات به اقای روحانی حواله کرده بعد هم که آقای رواحانی جوابی محترمانه درباره افضات مادام ( که البته نباید جواب میداد) خطاب به آقای یغمایی نوشته باز این خانم اصفانی است که جیغ بنفشش به هوا رفته که آی بیایید ملت که اینها دارند زن ستیزی می کنند. دلیل زن ستیزی هم اینکه من "شاعر"م و "نقاش " و "نوسینده " و فلان و فلان ولی اینها منظورشان از قلم کشی جاکشی است و یک سری جملات بی ربط دیگر از این نوع.
باید به این سرکار خانم گفت نازنین مادر کسی که ادعای نویسندگی و شاعر ی به زبان فارسی را دارد لازم است که حداقل تسلط به این زبان را داشته باشد تا در سایه آن حداقل بتواند اینقدر فهم داشته باشد که قلم کش را با جاکش مترادف نگیرد آنهم تنها به این دلیل که ترکیب قلم با کش از نوع همان ترکیب جا با کش است پس قلم کش یعنی جاکش.
پسوند کش در قارسی به معنی سر و کار داشتن با است.
مثل سیم کش لوله کش بار کش و غیره
در لابلای جیغ بنفش خانم اصفهانی یک سور هم نه فقط به منتقدان مجاهدین بلکه به همه مردم ایران زده که ای آخ شما ها چرا اصلا مرا شاعر و نویسنده نمی دانید؟ پس معلوم می شود که همه تان زن ستیز هستید.
اینجا خانم اصفهانی سفره دل را گشوده و زخم دیرینه اش سر باز کرده و با فغان شکایت سر می دهد که بله شما مردم ( احتمالا بی شعور خاک تو سر قدر گوهر ناشناس و مرد سالار ) ایران مرا تنهابه این دلیل که زن هستم شاعر و نویسنده و غیره نمی دانید. اصلا هم به روی مبارکشش نمی آورد که در صدر شاعران معاصر ایران فروغ و بعد هم سیمین بهبهانی است . ایشان یک لحظه هم از خودش نمی پرسد که آیا فروغ و سیمین هم سطح فرهنگشان د این حد نازل من بود یا نه؟ آیا شعرشان پیش پا افتاده بود؟ پس آیا این مردم ( حتما بی شعور خاک تو سر قدر گوهر ناشناس مرد سالار ) ایران همینطوری اتفاقی آنها را در صدر شاعران شان قرار دادند؟
واقعیت اما این است که مردم( مطلقا خاک تو سر ...) ایران سره را از ناسره خوب تشخیص می دهند و شعارهایی مثل زن ستیزی در قضاوتشان نسبت به شعر شاعران اثر ندارد .
خام اصفهانی لطفا کمی صدق پیش ار که شاعر بودن و هنر مند بودن به زن و مردی نیست. شعر اگر خوب باشد فارغ از اینکه شاعرش زن باشد یا مرد جایگاه خودش را در میان مردم پیدا می کند.
در آخر اما یک سوال برایم بدون پاسخ مانده و آن اینکه خانم اصفهانی اگر واقعا پزشک است چرا در طول اینهمه سال هیچگاه به کار طبابت مپرداخته است و تمام اوقاتش به "نقاشی" و" شاعری" و "قلم کشی " (آنهم با این فرهنگ نازل) می گذرد؟
بهر حال هر حرفه و فنی اگر در عمل بکار گرفته نشود فراموش می شود
واقعیت این است که در بسیاری از نقاط این جهان حتی همان آمپول زن را هم ندارند و خانم اصفهانی حتی اگر در همان حد آمپول زدن هم بتواند کمکی به کودکان و زنان کشورهای عقب افتاده بکند خیلی صوابش بیشتر از" قلم کشی" بر علیه اقای روحانی است.
حمید نیری

جماعت مهدی موش و رمضون یخی گفت...

من چاکر دریچه زردم مرکز لات و لوتاس میخوام تو چاراش عربده بکشم و کیف کنم.آی ی ی ی ی ی نفسسسسسسس کشششششش

esmail گفت...

عزیز نون!
ان بیست و دو کامنت که حذف شد دشنام نبود . اعلام برخی مسائل و اطلاعات خانوادگی و امثال اینها بود که من همیشه گفته ام صحبت باید روی متن مقالات باشد نه شخص نویسنده تا حد امکان
ممنون

esmail گفت...

در ضمن خدمت آقای نیری توضیح میدهم دکتر زری اصفهانی پزشک است و من چند بار به محل مطب او (در قرارگاه بدیع زادگان و نیز در بیابانهای نوزول در هنگام زندگی صحرائی در حمله اول آمریکا)مراجعه کرده و توسط او مداوا شده ام اینکه او نخواسته در خارج به حرفه پزشکی ادامه دهد به خود او مربوط است

توتوخانم گفت...

خب وقتی بمباران بشود تعداد زیادی میمیرند و کار و کاسبی مرده شورها رونق میگیرد عده زیادی هم زخمی میشوند و کور و کر میشوند و دست و پایشان کنده میشود که کار دکترها رونق میگیرد به همین علت بمباران خوبست!!

هفت کچلون گفت...

هفت کچلون هم حمایت خود را از سایت دریچه زرد اعلام میکنیم

ناشناس گفت...

ای زری اصفهانی عزتت پاینده باد
شعرهای خوب توشاداب باد و زنده باد
شعرهایت هر یکی بهتر زدیگر شعرها
وندرین اشعارفرهنگ و خرد پوینده باد
بر حسودان گوش مسپار ای زن با هنگ و فر
ننگ بر این حاسدان فاسد و یکدنده باد
عمری اندررنج بستی بهر مردم تو کمر
اجر تو با آن خدای قادر و بخشنده باد
فخر شعر ار روزگاری بهبهانی با فروغ
بود،این کشاعر ما اصفهانی زنده باد
یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی

ممکن الشعرا گفت...

احسنت احسنت
بارک الله
مرحبا
مرا هم بر سر ذوق آوردی تا بیتی بسرایم
**
از تمام شاعران شعر زریبانو سر است
هر که گوید نه خود و جد و پدر جدش خر است

jahandid گفت...

با درود به ازاديخواهان ايران دوست

هر دم از اين باغ برى ميرسد
تازه تر از تازه ترى ميرسد!
مثل هميشه نميشه تشخيص داد كه سره كدام است و نا سره كدام!؟ ولى اين بهيچوجه مهم نيست! مهم اين است كه ما اب به اسياب چكسى ميريزيم و با چه هدفى اينكار را ميكنيم. قدر مسلم اين را ميشود گفت كه هيچكس از اين برخوردها سودى نميبرد جز رژيم منفور مردم ايران. حال عاقل خود داند كه اب را به كدام اسياب بريزد.
انچه كه ما در اين اوضاع دردناك ميبينيم اين است كه لحظه مره مردم دارند زير ستم نابود كننده ديكتاتورى اخوندى خرد ميشوند و هرگونه تلاشى براى رهايى از اين دوران تاريكى تاريخ ميهنمان بر تمامى اختلافات سياسى و نظرى از هر نوعش كه باشد ارجحيت مطلق دارد. بحث و فحص كردن يه امرى ست لازم و مطلقاً ضروى ولى حفظ چارچوبهاى اخلاقى و چپ و راستهاى سياسى هر بحثى خود شاخص فهم ما از اوضاع موجود است. و در يك كلام يك شاخص بيشتر نميشود داشت و ان اين است كه تا چه حد و تا كجا باعث تضيف دشمن مردم ايران ميشويم. هر گونه توجيح ديگر صرفا از خواسته هاى حقير فردى يا گروهى برميخيزد.

ناشناس گفت...

دوستان و رفقا جوری که من می فهمم دارودسته رجوی رذ... که دیدن با رو شدن خیالات بولتون جنایتکار دستشون رو شده سعی کردن از طریق مامورای سایبریشون دست پیش رو بگیرن و طلبکار در بیان. اما وقتی دیدن تیرشون به سنگ خورده و تف و لعنت جهانی رجوی و اوباش سایبریش رو نشونه گرفته مثل معاویه و قرآن به نیزه کشیدنش شرف و عصمت و عفت این اسوه اخلاق و عفت کلام و عصمت زبان و ...(هر کی ایشونو در موضع قدرت و مسئول،از نزدیک دیده باشه میدونه چی میگم)، رو سر نیزه کردن که حواسها رو از بی آبرویی و جنگ طلبی پرت کنند!

پس بهتره برگردیم سر اصل مطلب که اگه یادتون باشه اون وقتها که بوش زوزه جنگ می کشید و می گفت بعد از عراق و سوریه نوبت ایران و این و اونه، این مردک ر... همیشه در حجله پیغام داده بود "خطر نه جنگ { با رژیم درون خاک ایران} بلکه در نه جنگ {عدم جنگ با رژیم داخل سرزمین ایران} است". مامورهاش هم دیگه رودربایستی رو کنار گذاشتن و مستقیماً تقاضای بمبارون می کنند.

حالا هم که اگه آشوب بیشتری بشه بقیه اسرای زندان لیبرتی بدست یه بیشرفی کشتار می شند تا این زن و شوهر ر... از شر شاهدان زنده کثافتکاریهای تقلب ایدئولوژیکشون راحت بشن و گرنه خیلی از اونها گفتنیهایی صد بار بدتر از گفتنیهای اسماعیل یغمایی دارند!

واسه خاطر همین، دوستان و رفقا مواظب باشید، در طی مدتی که سر همه ما با این مسائل (اگرچه خیلی مهم) گرم شده، رجوی ر... واسه سوزندون مدارک زنده سر باقیمانده بروبچه ها در زندان لیبرتی رو زیرآب نکنه! با گفته های یغمایی حالا دیگه همه باید فهمیده باشن چرا رجوی اجازه نمیده بروبچه های باقیمونده از عراق خارج بشن!

با هرکس که میتونید در این مورد باید تماس بگیرین و نگذارین که قضیه از یادها بره چون از یاد رفتن اونها همون و از دنیا رفتن چند هزار آدم با گفتنیهایی مثل گفته های یغمایی هم همون!"

راستی آقایون روحانی و قصیم هم یه انتقاد از خودی در مورد همراهیهای گذشته خودشون با رجوی باید بکنند تا مردم بفهمند در پشت درهای بسته اون شورای کذایی چی گذشته و چی میگذره ....

مخلص همه جانهای شیفته آزادی و برابری،
رفیق سائل.

ناشناس گفت...


برای قهرمان وادی تربیت فرهنگ و هنر خانم زری اصفهانی:

شعر این بانو بجان تو کبابم کرده است
سر به راه رهبری و انقلابم کرده است

من شراب "مهر" می نوشیدم از چام "حبیب"
حال چون مشکی زری جان پر ز آبم کرده است

من که عریان نقد شعر شاملو می کرده ام
شعر نابت ای زری زیر حجابم کرده است

خود ز فرهنگ زمخت شاعران این وطن
سنگ بودم شعر تو الماس نابم کرده است

خواب از چشمم ببرد شعر قلم کش حافظی
لفظ شیرینت زری نک غرق خوابم کرده است

نقش کلکت را دمی وان گوگ بدید و ناگهان
گوش خود بر کند و گفت نقش برآبم کرده است

چون زری شد کهکشان عالم شعر و ادب
درهوایش پر زدن مثل عقابم کرده است

آخر الشعرا




همایون بنی آدم گفت...

سرکار خانم دکتر اصفهانی

من از جمله کامنت گذارانی بودم که مقاله شما را "لجن نامه" خوانده اند. از بابت این توهین و بکار بردن کلمه لجن از سرکار معذرت میخواهم. من هم در این توفان احساسات گیر کرده و هر گردی را گردو پنداشتم. مروروی بسیار اجمالی به نوشته ها و مقالات سایتتان انداختم و از این همه سابقه مبارزه و دل سوخته و پر دردتان سرم سوت کشید و از اینکه توهین کرده بودم غرق خجالت. معذرت میخواهم و طلب بخشش. تا چند روز پیش هم فکر میکردم یکی دیگر از مبارزان ملی وابسته به رژیم است تا دیدم او هم جز آزادی و سربلندی ایران نمی خواهد. از او هم بابت توهینهای مکرری که در حقش روا داشته بودم معذرت خواستم.

روزگار غریبی است. هر کدام از این یاران را میبینی و سرنوشتشان را میخوانی میفهمی که طرف هست و نیستش را نه یک سال و دو سال بلکه سی سال است در طبق اخلاص گذاشته و برای ایران مایه کرده . از زن و منزل و آسایش به نداری و آوارگی روی آورده و در این آخر عمری ، بجای احترام و امتنان، جز فحش و فضاحت از یاران دیروز نصیبی ندارد.

اگر شیطان و شیطان پرستان و سرمایه داران و صاحبان ناپاک فانتومها و امپریالیستهای بی ناموس و صیهونیستهای جهانخوار و جهان سوز این چنین افرادی که جان و مال در راه مبارزه با فاشیسم فدا کرده اند مدال لژیون دو نور و سربلندی و افتخار میدهند، در عوض ما،بندگان ناب و خلص خدا، "لجن" بارشان میکنیم و دیکتاتور و اطلاعاتی و خود فروششان میدانیم و هرزه و فاحشه و حیوانشان می خوانیم و روز شماری میکنیم که اوضاع برگردد و آزادی حاکم شود تا بند از بندشان جدا کرده و خواهر و برادر را به جوخه اعدام بسپارییم!غریب است و عجیب. و این همه نه از طرف نامردمان و لات و لوتهای مداح رژیم که از پاک ترین یاران خدا و خلق میرسد. نمی دانم شاید آخر زمان شده که همه یک چیز میگویند و یک چیز میخواهند اما هیچکس دیگری را نمی فهمد و میخواهد سر به تنش نباشد. بگذریم.

در میان صدها مقاله که از عشق و با عشق نوشته و یا تهیه فرموده بودید به معدود نوشتارهایی برخوردم که سرکارآقایان روحانی و همنشین و یارانشان را "وطن پرست چون گنجی و نبوی" و سایر اربابان داغ و درفش خوانده و یا "خرانی که تورات و کتاب" بارشان است و" هیچ شده و جز دهان بسیجی وار نداشته" و "گوزهای بازار مسگران" و صاحبان " قلبهای شیطانی" و "شیاد" خوانده اید. از این بابت انتقاد دارم و استدعا که نکنید و نگویید که هر ایچنین عملی دشمن شاد کن و هر چه بیشتر در این باتلاق فروتر باز خواهد بردمان. قصیم و اسماعیل و بقیه هم چون خود سرکار هر روز که پا از خانه بیرون میگذاشتند به ملاقات مرگ می رفتند و این خود ارج و قربی بینهایت دارد.

از فحش و فضاحتهای آقای اقبال و سرکار خانم حبیبخانی به خواهر و عشقیار سابق میگذریم . البته که عین این توپخانه را طرف مقابل هم دارد که بزرگترین انقلابی تاریخ وطن را ترسو و فراری از جبهه میخواند و پاک ترین مردان را هوسباز ترین و زنباره ترین.

هیچ ماتحتی نیست که بوی گند ندهد بجای انگشت کردن به دیگران کاش انگشتی به خود فرو میکردیم و مست و خندان از هنرمندی خویش میشدیم.

کاش میشد که به مجاهد و فدایی و توده ای و حزب الهی و ملی و ملی مذهبی و سلطنت طلب و ایثار گر و میثاق چی و نهضتی و مصدقی و راه سومی و بقایی چی و بختیار دوست و خط امامی و اکثریتی و پیکاری و سوسیالیست و با طبقه استثماری و بی طبقه توحیدی و سرشکسته بی مقداری چون من وهر مدعی دیگری میگفتیم که بخاطر خدایانتان که هم شده داستان موسی و شبان مولوی را بخوانید و دست از سر مردم فلکزده بر داریید و راه رسم جوانمردی و جاودانگی و فلک و افلاک گیری و نشان دادن راه رستاخیز و رهایی خلق و خالق پیش کش، لطف کرده و از انقاد و عیبجویی دیگران بپرهیزیم و یک کلام بگوییم که "من" و "ما" چه کرده و چه میتوانستیم بکنیم و نکردیم که ایران امروز این خراب شده به خاکستر نشسته ترکمان زده فعلی شده. در یک کلام در مقابل هر صد هزار انتقاد و افشاء و سیخ فرو کردن بدیگران یک سوزن هم بخود زنیم. شاید خدا خواست و بادکنک "من" و منیت ترکید و سد راه بیچاره مردم باز شد. تعریف و تمجید از خود و بی بدیل دانستن راه خود و بیشه شکستن ممنوع. خود شکستن و "من" زیر پا گذاشتن و سربریدن خدایگان خداگونه اندرونی آزاد. آمین.

فروزنده رحیمی گفت...

تسلیم رژیم ضد بشری به خواست دولتهای غرب اغاز یک پیروزی بزرگ برای مقاومت ایران و جنبش داخل ایران است این پیروزی بزرگ بر خلق قهرمان ایران و شورای ملی مقاومت و رهبران پاکباز جنبش مسعود و مریم گرامی باد

ناشناس گفت...


خب تبریک بسیار به آقای محمد رضا روحانی که مساله جنگ هم به ظرافت ظریف و رفاقت کری و صیانت اباما حل شد و دیگر جنگی درنمی گیرد و بمبی ریخته نمیشود. تحریم ها هم برداشته میشود و آن یکی روحانی ( شیخ فریدون ) و اهل و بیت اصلاح طلب ها هم همگی خوش و خندان اند و دارند دم در وزارت خارجه می زنند ومی رقصند و سرود سراومد زمستون میخوانند و سرود ای ایران !!
شعارها درفرودگاه مهرآباد و استقبال از ظریف

همین حالا: ورود جواد ظریف در جمع پرشور استقبال‌کنندگان در فرودگاه مهرآباد

شعارهای استقبال کنندگان:

- دکتر ظریف زنده‌ باد، روحانی پاینده باد

- وزیر اهل منطق، یادآور مصدق

- روز سرافرازیه، ملت ازت راضیه
- کیهان، اسراییل،‌ تسلیت، تسلیت


که امیدوارم آقای محمدرضا روحانی هم همچنان که آن یکی روحانی ( حسن روحانی ) الان با آرامش بیشتر ی میخوابد و نگرانی هایش از بابت جنگ مرتفع شده است به آرامشی درونی رسیده باشد و کمی آقای رجوی را هم بخشیده باشد!!
koorosh

انسان فکور انقلابی گفت...

پیش زمینه های این توافق ننگین را که باعث شد ایران بمباران نشود مثل زمینه فاجعه اشرف حتما کار قصیم و روحانی است

ناشناس گفت...

ﺑﺎ ﺳﻼﻡ :
اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﺟﻮﻱ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮﺟﻴﻪ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺣﺮﻑ ﺑﻮﻟﺘﻮﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻤﻲ ﻏﻴﺮ ﻣﻨﻂﻘﻲ اﺳﺖ.
اﻳﻨﻜﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺭﺟﻮﻱ ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﻱ ﻣﻠﺖ اﻳﺮاﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻮﻥ ﻓﻌﻼ ﻫﻴﭻ ﺳﻤﺘﻲ ﻧﺪاﺭﻧﺪ ﻫﻢ ﻏﻴﺮ ﻣﻨﻂﻘﻲ اﺳﺖ.
ﺩﺭ ﻭاﻗﻊ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺮﻛﺲ ﻧﻤﺎﻳﺎﻧﮕﺮ ﻧﺤﻮﻩ ﺗﻔﻜﺮ اﻭﺳﺖ.
ﺳﺮﻛﺎﺭ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻛﺘﺮ ﻫﻢ اﺯ ﺩﻳﺪ ﻣﻦ ﻳﻚ ﺟﻮاﺏ ﻏﻴﺮ ﻣﻨﻂﻘﻲ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺳﻮاﻝ ﻏﻴﺮ ﻣﻨﻂﻘﻲ ﺩاﺩﻩ. اﺳﺖ.
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺑﻮﻟﺘﻮﻥ ﺑﺮاﻱ ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻴﺸﻮﺩ, ﭼﻪ ﺟﺎﻱ ﺳﻮاﻝ و ﺟﻮاﺑﻲ اﺳﺖ?
ﻭﻗﺘﻲ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻴﺸﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺑﺎ اﺑﻠﻴﺲ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻳﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺎﻻ ﺳﻮاﻝ ﺑﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ اﺩﻋﺎﻱ اﺳﻼﻡ اﻧﻘﻼﺑﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ? ﺧﻴﺮ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ﺳﻮاﻝ ﺷﻮﺩ, ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺴﺘﻤﺮ اﺳﺖ.
ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﺳﻮاﻟﻲ ﻧﺪاﺭﻡ.

ﺑﻴﻂﺮﻑ

ناشناس گفت...

سرکار خانم زری اصفهانی شاعر و پزشک مبارز.خیلی ها خوشحالند که بمبارانی صورت نگرفت شما که انتقاد دارید دوست داشتید یا دارید ماجرا چگونه ختم میشد لطفا با نوشته ای روشنگری فرموده ومشتاقان را راهنمائی فرمائید
عبدالحسین فراش زاده.المان . گلن

یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی گفت...

دکتر زریا باعث فخری بخدا
از روی تو نورمعرفت شد پیدا
آخوند پدر سگ برود شاعر گفت
لاحول ولا قوه الا بالله

از شعر تو شاعری بخود میبالد
آخوند ز وحشت سر خود میخارد
شعر تو به هر سری بسی تخم خرد
بالطف و محبت خدا میکارد

طرفدار حرف حق گفت...

به قول خودم
انسان فکور انقلابی
گه میخورد
که فکر میکند زمینه های این توافق را آقای روحانی و دکتر کریم قصیم تهیه کرده اند

ناشناس گفت...


بنده هم دو رباعی زیر را به بانوی بزرگ ادب زری خانم تقدیم می کنم:

"قیصر"! "فرمان!" بیا زری را دریاب
کوه سخن دری وری را دریاب

شهنامه ی "خان دایی" چه لطفی دارد؟
"آب منگولیِِ"ی شعر دری را دریاب!


بانوی سخن شکوفه زد وای به من
صد تیغ به این و آن بزد وای به من

با روح پلید "آب منگول" گویی
بنشسته و جامی دو سه زد وای به من

بعد الآخر الشعرا


انسان فکور انقلابی گفت...

جناب طرفدار حرف حق تو معنی طنز را نمی فهمی من به طعنه گفتم تو همینطور میائی فحش میدهی عجب دنیائی شده بخدا

ناشناس گفت...

درود بر دکتر زری اصفهانی بانوی شعر ایرانیان در تبعید بسرای خانم اصفهانی مشتاقان شعرهایت منتظرند وقت خودت را با یک مشت ابله تلف نکن
ارسلان

ناشناس گفت...

آیا واقعاً وحود بخش نظرات در سایت دریچه زرد ضروری است؟ متاسفانه از آن استفاده خوبی نمی‌شود.
سلام

ناشناس گفت...

عجب!عجبا! عجبا عجبا! فیاعجبااااا
متعجب

ناشناس گفت...

بنظر من واقعا بخش نظرات بسیار بسیار ضروری است و اشخاص میتوانند نظر بدهند که چه فکر میکنند البته اگر رعایت ادب و منطق بشود بسیار عالی تر است ولی نبودن بخش نظرات بدتر از این است
متین فرامرزی

ناشناس گفت...

از خانم دکتر زری اصفهانی بخاطر نوشتن این مقالات روشنگر تشکر میکنم.
سیف الله

ناشناس گفت...

آقای متین فرامرزی
اگر به قول شما «بخش نظرات بسیار بسیار ضروری است و اشخاص میتوانند نظر بدهند که چه فکر میکنند» پس چرا از سایتهایی مثل آفتابگردان نمی‌خواهید بخش نظرات داشته باشن؟ آقای ارسلان و سیف الله شما ها چرا ترتیبی نمی دهید نوشته های بی مانند خانم اصفهانی در همان سایتهای وزین درج شوند؟
چرا خانم محترمی که با اسم koorosh هم، نظر میدهند خودشان پیشقدم نمی‌شوند تا همه فیض ببرند و مستفیض شوند؟
ناآجیده

ناشناس گفت...

سیف الله
عزیزم تو گ..ه می خوری که از این یارو بخاطر یک مشت چرندیات لات منشانه اش در دریچه تشکر می کنی.
مردک پفیوز خوب برو در همان وبلاگ خود این یارو ازش تشکر کن یا با ایمیل و توی فیس بوکش . جا مگر کم داری الاغ؟ اینجا طویله که نیست!
ننه مرتضی

ناشناس گفت...

همه درد وطن گرفته اند و بمب بهانه ایی بیش نیست. آدمی را بیاد روزنامه فروش هایی که دم غروب فریاد میزدند «کشته شدن نوعروس جوان بدست داماد» تا شاید چند روزنامه بیشتر بفروشند می اندازید. شماها کسانی هستید که حتی از «ماااا ماااا» گاو ها نتیجه میگیرید که هسته ایی حق مسلم ماست درست در زمانی که صدای شکم گرسنه کارتن خواب ها در شب غوغا میکند. با آرامش کامل بخوابید که نه از بمب خبری بود و نه خواهد بود تا بامبول بعدی.


غوغا خلعتبری

ناشناس گفت...

zari esfahani shir ast kosham amad
maykel

ناشناس گفت...

o اپوزیسیون کلاسیک هنوز در ذهنیت سال های نخست انقلاب زندگی می کند.
o اپوزیسیون کلاسیک اسیر در حصارهای کهنه و ناتوان از تشخیص تکثر موجود در جامعه ایران است.
o اپوزیسیون کلاسیک بنا به دلایلی از جمله سرکوب و فشار مداوم نتوانسته رشد طبیعی داشته باشد و در نتیجه با تحولات جامعه همگام نیست.
o برای این اپوزیسیون «نخوانده شدن» رای مردم در انتخاب ۸۸ با خوانده شدن رای مردم در انتخابات ۹۲ تفاوتی ندارد. در حالت اول نظام باید سرنگون شود و در حالت دوم «سگ زرد برادر شغال» است.
o رفتار این اپوزیسیون با مردم فرصت طلبانه است. زمانی که مردم در انتخابات شرکت نمی کنند عزیز و فهیم می شوند، زمانی که شرکت می کنند بی اطلاع و ناآگاه از شرایط لقب می گیرند.
o اپوزیسیون کلاسیک به حل مسائل علاقه ای ندارد و به دنبال تعمیق بحران هاست. دوست دارد با تعمیق بحران ها نظام سیاسی سرنگون شود تا فرصت حضورش در ساختار قدرت فراهم شود. در نتیجه اصلاح طلبی برای آنها ماده مخدر است که تنها سرنگونی نظام سیاسی مستقر را به تاخیر می اندازد.
o به همان میزان که اپوزیسیون مدنی در جامعه ایران ریشه دوانده، اپوزیسیون کلاسیک از جامعه ایران دور شده است.
o به همان میزان که اپوزیسیون «مدنی» تنوع و تکثر را در جامعه ایران به رسمیت شناخته، اپوزیسیون کلاسیک ناتوان از تشخیص تکثر موجود در جامعه ایران است.
مجتبی نجفی
http://melimazhabi.com/maghalat/opposition/

محمد گفت...

خانم دکتر زری اصفهانی خدمت شما سلام میکنم. بنظر شما تمام اشکالات متوجه اقای اسماعیل وفا یغمائی است وهیچ مشکلی در طرف مقابل وجود ندارد ایا شوا یکطرفه قاضی را نمیروید با تشکر
محمد هامبورگ

احمد رضا.ص گفت...

اقای یغمائی شما جرا کامنتهای منو منتشر نمی کنین خب منم حرف دارم این خانم هرچی میخاد میگه مام بایس جواب خودمونو بدیم بذارین همه حرفشونو بزنن

ناشناس گفت...

آقای روحانی خیلی هم امر بر شما مشتبه نشود، و آنقدر نگران نباشید، وبلاگ دریچه زرد با همه منتقدین و مخالفین و همه دشمنان و دوستان مجاهدین سر و ته اش اگر خیلی به اینجا سر بزنند، دویست نفر میشوند. حالا خودتان حساب کنید چند در صد از جمعیت پنج ـ شش میلیونی خارج از کشوری را تشکیل میدهند. از تعداد کامنت ها با اسامی مستعار و حروف اختصاری به راحتی میشود پی برد سر جمع چند نفر به اینجا می آیند. بنابراین خیلی هم تصور نکنید که با این فرارهای روی به جلو خطری برای مجاهدین محسوب میشوید. از قضا تمام هم وغم و نگرانی شماها بیشتر مجاهدین هستند تا رژیم. به نظرم بهتر است وقتتان را صرف کمپن نسیرین ستوده کنید. هر چند که جای تعجب دارد که مقاومت نسرین ستوده را می ستائید! ایشان را سرزنش نمیکنید که در آن بلاد جنایت جانش را برای هیچ وپوچ در خطر می اندازد!! جهت یادآوری خدمت شما عرض کنم، وقت کردید دوباره نگاهی به مفاد " استعفانامه " خودتان بیاندازید، ببینید که اکنون به کجا کشیده شده اید.

موشکاف

esmail گفت...

احمد رضای گرامی چون شما در کامنتهایتان خیلی تند و تیز میروید این خانم انتقاد دارد خب داشته باشد ولی جواب انتقاد دشنام نیست اگر او دشنام داده بود من هم کامنتهای شما را منتشر میکردم ولی با زاویه انتقادی این خانم برخورد شما بنظرم درست نیست با عذر خواهی از شما

ناشناس گفت...

ساسان
اقاى مو شكاف بنده خدمتتان عرض كنم درست مى فرمائيد به اين وبلاك شايد حتى كمتر از ٢٠٠ نفر سر نزنند ولى بايد خدمتتان عرض كنم رهبر وعيال وساير بزركان مجاهدين متاسفانه از نظر شما وخوشبختانه از نظر من شانسى در ايران وبين مردم ايران نداشته ونخواهند داشت ورهبر عقيدتى هم مشغول وقت كشى است وخودش ميدونه كه رفته ١٢ سال قايم شده. اقاى روحانى شما هم اين لات ولوت ها را ول كنيد و دنبال مطالعه واستراحت باشيد نه شماحريف رهبر عقيدتى هستيد ونه او جوابكوى شما فعلاً ايشون مشغول قايم موشك بازى است واين لات ولوت ها را اندخته به جون شما ها حيف شما وامثال شماست كه وارد اين بازى شويد

ناشناس گفت...

باقر
خواهش ميكنم سرى به سايت همبستكى بزنيد ومطلب طنزنويس سازمان مجاهدين خلق اقاى حسين فرشيد را مطالعه بفرمائيد ومحترمانه از ايشان كه يكى از خوشنام ترين اعضا شورا هستند !!!!!!!!!تقاضا كنيم دست از طنزنويسى بردارند .و به مسائل جدى تر برسند شايد در ان دنيا محجورومحشور با رهبر عقيدتى وجان بولتون ووووووووووووشوند .با احترامات فائقه راستى يادت نره مثل اينكه اقاى روحانى ناراحت ودلوابس ملك و املاك خودشه نه اقوامش شايد اين هم يك نوع طنزه كه فقط تو ورهبر عقيدى ات متوجه ميشين رهبر عقيدتى يارت جان بولتون نكهدارت

زوزک.م گفت...

آه ماجریانا ماجریانا.....

ناشناس گفت...

باقر جون این طنز نویسه فکر کنم از طرف انجمن حمایت حیوانان بایدتعقیب بشه تا معلوم بشه چی داره مینویسه
نقی

ناشناس گفت...

kanom hala ageh yeky soroud goft va bad did yek sazmzan rafteh rahbaresh karab kardeh bayad ta akar omr mond shoma kaily harfat ajibeh valah motesefaneh mojahedin kaily eshtebah kardan in akonday kesafat mondan hala shoma hi benvis
hajar morady

خ.رضا. رزمنده سابق و هوادار فعلی گفت...

خانم دکتر زری اصفهانی با سلام خدمت شما من فکر میکنم در اساس مسئله این افراد را بحال خودشان بگذارین و به نوشتن خاطرات خود بپردازید خیلی بهتر است و افراد استفاده می کنند در ضمن مسئله این سایت شما شکلش با محتواهای پر بارش تطبیق ندارد خوب هست بیشتر درستش کنید متاسفاه چون شما قسمت نظرات ندارید من اینجا مینویسم همچنین من فکر میکنم این سرودها یک تعداد زیادی اش مال اسماعیل یغمائی نیست و چون اون شاعر اول بوده شعرهای شاعران دیگر را هم برای اینکه او نام و نشانی داشته باسم اون منتشر میکردند شما اگر در این زمینه اطلاعات دارید لطفا بنویسید چون این روزها خیلی میشنوم که اکثر این شعرها مال شاعرهای دیگر بوده است با احترام زیاد به شما
خ.رضا. رزمنده سابق و هوادار فعلی

ناشناس گفت...

خانم اصفهانی
تا می توانی روضه بخوان اما سو استفاده آخوندی از موضوعات عاطفی و دماگوژی برای جلب ترحم به جهت کسب حقانیت ممنوع.
اینچنین نوشتن برای جلب ترحم و سو استفاده از موضوعات عاطفی برای محق جلوه دادن خود از کثیف ترین ترفند های آخوندی است که متاسفانه شما با نهایت زرنگی به آن متوسل می شوید.
موضوع ختنه دختر کرد نه برای شما در لجن پراکنی تان کسب مشروعیت می کند و نه انتقاد و اعتراض اسماعیل یغمایی را در مخالفتش با شیوه های مافیایی و ضد انسانس مسعود رجوی زیر سوال می برد. قصه رنج و شکنج م کودکان و محرومان را دستمایه فرصت طلبی و ی لمپن منشی نامردمانه خود قرار ندهید که فقط عرض خود می بری.

ح ن

م.ح فرانسه گفت...

خانم دکتر اصفهانی ایکاش به ریشه های ختنه زنان هم که از هدایای اسلام عزیز است جنابعالی توجه میکردید که این سنت با تائیید پیامبر اسلام در میان عدخه اصلی مسلمانان رایج شده است اگر کردها هم میبرند منبع کار جای دیگر است

بوف کور گفت...

بابا ول کنید چه بحثی بیکارید بخدا


ناشناس گفت...

بوف کور
تو که بنا به تعریف کور ( شاید هم که مادر زاد) هستی چطور نوشته های دریچه را می خونی؟
نکنه که کور نیستی و داری تظاهر می کنی و یا مثل زری اصفهانی ریا می کنی؟


متحیر الممالک

ناشناس گفت...

با توجه به فتوای مفتی بزرگ عربستان به زری اصفهانی اکیدا توصیه می کنم که مواظب قلمش باشد.

مقلد مفتی عربستان

ناشناس گفت...

زری اصفهانی
متاسفانه مفتی عربستان فتوایش را تکذیب کرد.
بنا براین تا فتوای بعدی می توانی بدون هیچ نگرانی از جانب بنده به قلم کشی ادامه دهی.
شاید هم که خیر بنده در همین تکذیب فتوا بود.

مقلد سابق مفتی عربستان

علی میرزا بزرگ گفت...

خانم دکتر زری حالا آقای یغمائی سقوط کرده یا هر چی این رهبر شما کجا هست تا ماها ستایشش کنیم؟ آخر خانم رهبری که دوازده سال است رفته قایم شده که نشد رهبر حالا شما هی خودت را خسته نکن بخدا

فروزنده رحیمی گفت...

درود بر دکتر زری اصفهانی شاعر انقلابی ایرانیان آزاده امیدوارم که قدر و مقام تو که بواقع بانوی شعر ایران در حال حاضر هستی شناخته شود و روزی شعرهایت در هر خانه خوانده شود ای جانشین واقعی سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد

esmail گفت...

خانم دکتر زری اصفهانی
خسته نباشید
در باره تعویض شعرها راست است آن آقا هرگز شایسته نبود که چنین ستایشی از او بشود
بنابراین شعر را تصحیح کردم
فکر میکنم این حق من است
شعر ناخدا شناخت جدید من را نشان میدهد
خانم گرامی
من یکروز االله پرست بودم
بعد فهمیدم اشتباه کرده ام
یکروز مسلمان بودم
دیدم ای بابا
در هر حال ممنون از دلنگرانی شما برای سقوط بنده
میدانید دکتر
جابجائی در شناخت بسیار مشکل است
بسیار
دعا کنید که من بیشتر سقوط کنم
ای سقوط چه لذتی دارد وقتی از جهل دور میشوی
سلامت و شاد باشید

منصور لرستانی گفت...

خانم دکتر زری عزیز
این را رها کنید شما بجا هست به بررسی شعر شاعران بزرگ کنونی مقاومت مثل آقایان حمید نصیری،کاظم مصطفوی، رحمان کریمی، علیرضا خالو کاکائی محمد قرائی و امثال اینها بپردازید و یک عده شاعران سقوط کرده را رهایشان کنید حیف این قلم

ناشناس گفت...

فضل الله العقاب علی القورباغه؟
آیا عقاب را بر قورباغه فضیلتی هست؟
ظاهرا بله زیرا ما که یک عمر برای آزادی و فقط برای آزادی جنگیدیم و رنج کشیدیم شده ایم قورباغه و حشره و گذشته مان هم تماما شده وزوز در مرداب ولی "طبیب مدعی" خودش را گذاشته کنار آنهایی که حاصل خون شهید ها و رنج اسیرهای ما را بباد دادند و همگی با هم با وحدت کلمه شده اند عقاب و پرندگان مهاجر.
قدیمی ها اینطور وقتها می گفتند ای بخشکی شانس و یا بیشتر که بارشان بود می گفتند
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
"طبیب" مدعی اصلا خجالت هم نمی کشد و انگار ارث امواتش را از ما طلبکار است.
گویی که گناه اینکه خواهرش مرحومش را ندیده به گردن ما قورباغه هاست! و نه به گردن آن عقاب پنهان از نظر در میان ابرهای خیالات توتالیتاریستی
راستی چرا همیشه این مدعیان بی شرم بجای آنکه بروند یقه حضرت عقاب و بانو ی نشسته بر کرانه اور که هر روز به رنگی بت عیار برآید را بچسبند و از این خوبان بپرسد که در این سی و پنج سال با قافله در بدر پرندگان مهاجر چه کردند و به کجا رهنمونشان شدند آمده به ما قورباغه ها و حشرات مرداب که زندگی و هست و نیستمان خوراک بلند پرواز ی های حضرت عقاب شد سنگ می زند؟
نکند که گناه ل مرگ خواهر "طبیب " مدعی ما هستیم؟ آیا ما "طبیب" جان را بیش از بیست سال است حاشیه نشین کشور دوست و برادر آنسوی دنیا کرده ایم؟
آیا انصاف است که هر وقتایشان از سرودن شعر و نقاشی گل و بلبل خسته شد بوسه ه و ثنا و دعایش بر آسمانها بسوی حضرت عقاب پنهان و بت عیارش روانه شود و زائده آب رنگ و چرک نویس های قلم کشی اش را به سوی ما مرداب نشینان نشانه رود؟
یعنی ما قورباغه ها و حشرات هیچ خدایی یا شیطانی پناهمان نیست؟ و این تنها"طبیب" مدعی لوس ننر بی مزه ماست که معنای زیبایی و رومانتیزم و مبارزه و عشق و احساس را می فهمد ؟
قور قور قور قور قور
قور قور قور قور قور
بله خوب وقتی کسی خود را همنشین و همخانه حضرت عقاب محسوب کرد و بالای برج عاج زهر مار نشست و خویش را محور جهان دانست البته که اشک قورباغه را در میان مرداب رنج و خون به تاراج رفته شهیدان نمی بیند.
همان مردابی که روزی قرار بود رور خروشان شود.
درد قورباغه را برج عاج نشین از خود ممنون نمی فهمد زیرا که "ما عاشق و رند و مست عالم سوزیم" و با مانشستن برای "طبیب " (اسبق ) مدعی نشسته بر ساحل آرام خوشایند بد نامی ببار می آورد.
راستی که
دردم نهفته به ز "طبیب" ان مدعی

قورباغه یاغی

ناشناس گفت...

قورباغه
ادب را رعایت کن این خانم از سر دلسوزی چیز مینویسد ولی شما هیچ نمیفهمی
ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی
عزیزم تو در حد همان شعور نداشته ات حرف بزن و به ادب دیگران کاری نداشته باش
ننه مرتضی

سیما.فرانسه گفت...

من واقعا تعجب میکنم که چرا این نوشته های خانم زری اصفهانی را که اینقدر برای رهبران مجاهدین مینویسند ارزش ندارد که در سایتهای مجاهدین و طرفدارانشان حتی منتشر بکنند خانم دکتر زری رهبران نه برای تو نه برای آقای یغمائی و نه تمام کسانی که رفته اند ذره ایارزش قائل نیستند شما چرا عمر خودت را بیهوده تلف میکنی.

خدیجه اجیده گفت...

اشتباه میکنی به کوری چشم کسانی مثل تو در سایتهای زیادی مقالات خانم دکتر زری منتشر میشود
بعضیهاش را میتوانی ببینی تا چشم حسود کور شود
بهار ایران
http://iran-spring.org/fa/op-ed/35-op-ed/6401
وبلاگ ملا حسنی
http://mollah.blogspot.co.uk/2006/05/blog-post_03.html
پرواز پرستو
http://ashegheparvaz.blogspot.co.uk/2014/11/blog-post.html
بادبان
http://yadname.blogspot.co.uk/2015/03/blog-post_20.htm
و خیلی از سایتهای دیگر منتشر میکنند تا باز هم چشم حسود کور شود

ناشناس گفت...

ابله بیشعور تو در باره یک زن شاعر داری حرف میزنی که بنظر من واقعا قابل مقایسه با هیچ شاعر زنی نیست و به پروسه اش که نگاه میکنی بزرگتر از حتی خانم فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی هم هست. آنها کجا این همه رنج کشیده بودند آنها کجا اینگونه شعرهای مبارزاتی گفتند متاسفانه قدر اینگونه زنان به علت حکومت ملای بیشرف و دسته دسته بودن ایرانیها در خارج شناخته نمیشود و گرنه باید جلسه بزرگداشت برای این بانوی شعر برگزار میشد وهزاران ایرانی با دسته گل میآمدند و شعرهای زیبای او را میشنیدند ولی تو انسان ابله که اسم خودت را گذاشته ای ننه مرتضی ذره ای شعور نداری که این ارزشها را درک کنی واقعا
ایرانی

احمد رضا.ص گفت...

ای داد ای هوار ای بیداد این خانم اگر اینقدر بزرگه اولا چرا در تشکیلات نموند دوم چرا عضو شورای رهبری نشد و مسئول اول نشد من واقعا گیج شده ام آدمی که اینقدر میگید بزرگه و بزرگترین شاعر این هست ولی چرا از تشکیلات زده بیرون یا اینکه بیرونش کردن واقعن من وقتی قیافه این مرتیکه ایرانی را مجسم میکنم میبینم این عوض پا سم داره با دوتا گوش دراز یک دمبم داره سه چهار متر آخه الاغ این نظره که تو میدی فقط یک خری مث تو میتونه اینطوری نظر بده

ناشناس گفت...

ایرانی عزیزم
ابله جان تو که فقط در آخور رجوی یونجه ایدئولوژی کود نوک پیکان تکاملی خورده نوشخوار کرده ای بگو ببینم اصلا از فروغ و یا سیمین بهبهانی چه می دانی و چه می فهمی که این بینوا را با آنها مقایسه می کنی؟
تو فکر کردی دنیای امروز و فرهنگ ایرانی هم مانند جلسات خستگی آور و چاپلوسانه و سراسر تصنعی رجوی است که مردم با دسته گل بیایند از این بد بخت تجلیل کنند که هنوز دنیای ذهنش از حد قفس تنگ تفکر رجوی فراتر نرفته؟
تو فکر کرده ای که ملت خرند و سره را از ناسره تشخیص نمی دهند که با جیغ و ویغ امثال شما این بینوا را هم در شمار شاعران بزرگ خود بحساب بیاورند؟
تو اصلا یک شعر از فروغ خوانده ای بی ادب بی شعور؟ خوب از همین چرندیاتت معلوم است که نخوانده ای ! تو سیمین بهبهانی شیر زن بزرگ ما که که بند از تنبان خامنه ای کشیدرا با این یارو کنار ساحل امن نشسته مقایسه می کنی؟
خوب معلوم است که داری که مست از یونجه از همان دریچه تنگ طویله چاپلوسانه رجوی به دنیای شعر و هنر نگاه می کنی.
آخر در دنیای رجوی هر کس که مجیز بیشتر گفت ارجش بالاتر است درست مثل دنیای خمینی و خامنه ای که امثال طاهره صفار زاده را بزرگترین شاعرزن معرفی می کردند. اما مردم به ایدئولوژی الاغ پرور رجوی هم درست مثل ایدئولوژی ابله پرور خمینی نه گفته اند و امثال تو و تفکرت را با یک اردنگی به ماتحتتان که به همان کثیفی دهانتان است روانه سطل آشغال تاریخ می کنند.
ننه مرتضی

م.ح فرانسه گفت...

جناب ایرانی یکمرتبه بگو این خانم از حافظ و سعدی هم بالاتر است و خیال همه را راحت کن

یک نفر گفت...

اصلا به چه دلیلی این خانم اینقدر ناراحته که مثلا آقای اسماعیل یغمائی سقوط کرده! به شما چه ربطی دارد> شما اصلا چکاره اید؟اسماعیل یغمائی تا وقتی که فکر میکرد این دار و دسته انقلابی هستند صادقانه سرود و وقتی که فهمید اینها دروغ میگویند شجاعتش را داشت که ترکشان کند.به شما چه ربطی دارد اصلا. من هم اسماعیل وفا یغمائی و هم دکتر زری را خیلی خوب میشناسم و واقعا از این نوشته ها تعجب میکنم

ناشناس گفت...

پشه های مرداب
ما پشه های مردابیم
از هرچی جفنگه بیزاریم
اباد باد ای مرداب
ازاد باد ای مرداب
ما پشه های مردابیم
با قورباغه همراهیم
از ادما میترسیم
خانه ما مردابه
لعنت به هرکه
کرده ما رو بهونه
که فردا با کفن پوش
بریزه خونه ما
ما هم بشیم اواره
ای خانوم نازنین
با ما چیکار داری
برو پیش عقاب
اگر تونستی پیداش کن
سلام ما روهم برسون
ولی به تو میگم
عقابی در کار نیست
اونی که میگی عقاب
خودش مثل یک گرگه
دشمن هرچی عقابه
اون عقابه تیز بال تو
نه بال داره نه باور
که شب شده بپایان
رسیده فصل باران
اگر که واقعا او
یک عقابه پردندست
ولی چرا تو غیبت
لطفا نشه فراموش
که ما میگیم کوش
کوش کوش کوش
لطفانشون بده به ماها
نشونی اون روش
اگر شعر کمی پستی و بلندی داشت و قافیه نداشت ببخشید شاعر فی البداعه هستم و در لحظه سرودم این اولین سروده من است

ناشناس گفت...

برای این الاغ بچه ایرانی نام که این یارو را بالاتر از فروغ می داند تا یاد بگیرد کمتر حرف مفت از نوع حرفهای رهبرش بزند :

بعد از تو ما به هم خیانت کردیم
بعد از تو ما تمام یادگاری ها را
با تکه های سرب ، و با قطره های منفجر شده ی خون
از گیجگاه های گچ گرفته ی دیوارهای کوچه زدودیم .
بعد از تو ما به میدان ها رفتیم
و داد کشیدیم :
" زنده باد ،،، مرده باد "
و در هیاهوی میدان ، برای سکه های کوچک آوازه خوان
که زیرکانه به دیدار شهر آمده بودند ، دست زدیم.
بعد از تو ما که قاتل یکدیگر بودیم ،برای عشق قضاوت کردیم
و هم چنان که قلب هامان در جیب هایمان نگران بودند
برای سهم عشق قضاوت کردیم .
فروغ

ننه مرتضی

احمد رضا.ص گفت...

خدیجه خانوم اون سایتها بدرد عمه تو میخوره اگه این بزرگترین شاعر ایرانه چرا سایتای مجاهدین شعرای اینو که این همه هم داره ازشون دفاع میکنه نمیزنن خاک تو سر تو واون شعری که تو سایت ملا حسنی بزنن اصلا چطوره که در هیچ سایتی جز این سایتهای اشغال شعرای این خانمو نمیزنن

ناشناس گفت...

بحث بر سر شعر و شاعری جناب یغمائی یا خانم دکتر زری اصفهانی نیست بحث یک بحث سیاسی و اجتماعی است که خانم دکتر زری در باره آن مینویسند و بهتر است در این باره نوشته شود و همچنین نکاتی که دکتر روحانی اشاره کرده اند اینکه در مقام شعر چه کسی بهتر یا فروتر است بحث نیست و بهتر است وارد این مباحث نشویم
دکتر گنجور

یک شاعر گرسنه و گمنام گفت...

اقای احمد رضا در ایران قدر کدام شاعری را شناخته اند که قدر خانم دکتر زری را بشناسند اکثر شاعران ایرانی در فقر و بدبختی و گمنامی زندگی کردند یا از گرسنگی مردند و بعد از مرگشان یکی امد کتابشان را چاپ کرد و از فروش ان پولی به جیب زده و شاعر مرده هم معروف شده الان هم بجز چند تا شاعر معروف که وضعشان بد نیست اکثر شاعران ایرانی حتی نان ندارند بخورند حالا شما انتقاد میکنید که چرا قدر خانم اصفهانی را نشناخته اند

منصور لرستانی گفت...

من هم با این شاعر حقگو و گرسنه و گمنام موافق هستم در ایران وضعیت همین است. یک نکته دیگر را هم میخواهم خدمت دوستان روشن بکنم که بدون تعارف آقای یغمائی در طول حدود سی سال کار شعر و ادبی خود به دلایل مختلف حق همه شاعران انقلابی و مبارز را پایمال نموده و مجموعا جای همه را به خود اختصاص داده بود در حالیکه شاعران برجسته تر از او در تشکیلات بسیار بودند.در این وسط بیشتر از همه حق ادبی خانم دکتر زری اصفهانی پایمال نام و نشان جناب یغمائی شد چون نخست اینکه ایشان یک زن بودند و تا پیش از همردیفی خانم فهیمه اروانی و انقلاب در جنسیت حقوق زنان حتی ناخواسته توسط مردان پایمال میشد در صورتیکه این انقلاب سالها قبل رخ داده بود بدون تردید نخستین شاعر انقلاب خانم دکتر زری اصفهانی بود ولی متاسفانه دیر شد و جناب یغمائی این کرسی را دو دستی چسبیده و از منافع آن بخوبی استفاده نموده همه را پس میزد به همین علت جناب یغمائی یک حق سنگین از حقوق خورده شده تمام شاعران انقلابی از جناب دکتر محمد قرائی علیرضا خالو کاکائی آقای جمشید پیمان آقای رحمان کریمی و خیلیهای دیگر بخصوص شاعره بزرگ ما خانم دکتر زری اصفهانی بر گردن دارد که هرگز فراموش نشده و در کارنامه زندگی جناب یغمائی ثبت خواهد شد البته یک انتقاد هم به رهبران مجاهدین هست که چرا از آغاز اجازه دادند تمام شاعران این جنبش زیر هیاهوی جناب یغمائی گم و گور بشوند و مجموع جایگاهها در اختیار یغمائی قرار داده شود و او سالها از عالیترین امکانات جنبش استفاده کند و بعد هم بگذارد و برود دنبال زندگی خودش اما در هر حال قضاوت تاریخ هست و فردا کسانی در عرصه فرهنگ و انقلاب میمانند که شایستگی داشته باشند

ناشناس گفت...

اصلا این بحث شاعر بودن چه بحثیه؟
همه دنیا می دانند که ما ایرانی ها جد اندر جد مان یا شاعریم یا شاعر زاده.
همین الان بروید توی فیس بوک بشمارید و ببینید چند نفر شغلشان را نوشته اند شاعر و ترانه سرا.
اصلا ما ایرانی ها از شاعر پایینتر نداریم توی مملکتمان. اصلا بیکار نداریم چون مینیمم مینیمم بهر حال شاعریم.
از همان لجظه تولد ستان به دهن شعر می گوییم
اصلا مهم هم نیست که شعر مال کس دیگری باشد چون اولا کپی رایت در فرهنگ ما معنی ندارد و بعد هم اصلا ما ایرانی ها با هم از این حرفها نداریم.
یک بابابی که استاد دانشگاه هم هست دیدیم توی یوتوب شعر ازادی اسماعیل یغمایی را عینا برداشته کپی کرده و به اسم خودش گذاشته و کلی دختر خانم های شعر دوست به استاد برای این سروده اش تبریک و تهنیت گفته اند و آن بابا هم کلی تشکرات نموده از آن دختر خانمها که بله من این شعر را تحت تاثیر فلان و فلان سرودم.
همین است دیگر و ما ایرانی ها با هم نداریم آنقدر که شعری هم اگر باشد مال همه مان است.
فروغ و زری و سیمین نداریم همه شاعریم
وقتی به انتر ناسیونالیسم هم معتقد باشیم که دیگر چه بهتر
لورکا و بودلر و ماریا رینکر و زری و مری نداریم همه اشعار جهان مال من است.
این داستان را شنیده اید که شاعری در محفلی شعرهای این و آن را داشت به اسم خودش می خواند. یک وقت رسید به شعر بنی آدم اعضای یک دیگرند و گفت من این شعرم را خیلی دوست دارم.
کسی در مجلس گفت فلانی این شعر را سعدی هزار سال پیش یعنی وقتی که شما اصلا نبوده اید سروده. جناب شاعر هم گفت خوب همین است دیگر چون من نبودم سعدی از نبودنم سو استفاده کرده و شعر مرا به اسم خودش منتشرش کرده.

در آخر چون ما همه شاعریم من هم با این شعر که در همین لحظه می سرایمتمام می کنم:
به به که شعری ست بیا و بخرش
قابش بکن و به طاق ایوان بزنش
هر کس که بپرسید بگو شعر من است
باور نکند بگو به قبر پدرش

جدید الشعرا

ناشناس گفت...

زری اصفهانی آفتاب است
به نزدش شعر یغمائی سراب است
فروغ شعر او چون شعر پروین
به شبهای سیه چون ماهتاب است
غزلهایش همه چون شعر حافظ
زسر مستی چنان جام شراب است
چو یک بیتش بخوانی پس ببینی
که چون مستان حال تو خراب است
بود چون برکه ای پاکیزه شعرش
سرود دشمنش چون منجلاب است
زبس من شعرهایش دوست دارم
بخانه عکس او در توی قاب است
چو میبینم به قاب عکسش بگویم
رخش چون ماه و شعرش آفتاب است
یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی

دریچه زرد گفت...

ظرف چند روز گذشته همچنین صد و بیست و یک کامنت رسیده است که به دلیل توهین، صحبت در باره پروسه تشکیلاتی، مسائل شخصی و زندگی خصوصی،و... منتشر نشد. از کامنت گذاران تقاضا میشود نکات یاد آوری شده در مورد گذاشتن کامنت را در نظر بگیرند. با تشکر

ناشناس گفت...

چو «دکتر زری» برکشد کلک چون زر
نویسد بسی شعرها روی دفتر
به نزدش چه باشند این ناظمانی
که از پای تا سر همه گنگ و ابتر
زمن بر همه شاعران مبارز
هزاران درود پر از نور انور
به «دکتر قرائی» که استاد شعرست
ز هر اوستادی بود او بسی سر
به «جمشید پیمان» همان مرد دانا
وفادار با میهن و خلق یکسر
به استادشعر و ادب شخص «رحمان
کریمی» که چون اوندیدم موقر
به «طارق» که چون اختر سرخ شبگرد
بود شعر او واژه واژه چو گوهر
به «میم سروش» ی که باشد سروشش
به گوش کران همچنان بانگ تندر
درودی به اینان کهبساند کمر را
به رزم شریران چنانچون غضنفر
ستادند و مسعودشان شد در این رزم
سر و سرور و میر و سالار و رهبر
درودی به تک تک شما را که بگرفت
همی فر و فرهنگ ما از شما فر
یکی از دوستداران دکتر زری اصفهانی

مش باقر گفت...

به به به به کیف کردم واقعا از این شعرها

ناشناس گفت...

من تعجب میکنم از این بحث حق خوردن و اینها . ما باید توجه بکنیم اگر یک حقی بوده حق رهبری این انقلاب بوده یعنی برادر مسعود که خورده شده است همه حتی ما افراد که عضو و هوادار جنبش هستیم حق برادر را خورده ایم حتی با عرض معذرت خواهی با همه احترام برای خانم دکتر زری ایشان خودشان هم حق برادر را خورده اند حالا چه برسد نوبت به امثال اسمتعیل وفا یغمائی سالها خواهر این را خواست بما بفهماند ولی هنوز هم ما نفهمیده ایم میگوئیم اسماعیل یغمائی حقوق بقیه شاعران را گرفته و خورده است در حالی که توجه نمیکنیم حق رهبری خورده شده است.
ایرانی

ناشناس گفت...

خداوند بیامرزد همشیره سرکار را انشالله جایش در بهشت برین ودر آرامش باشند
سیف الله

فخری گفت...

من تعجب میکنم چرا مجاهدین قدر و شان شاعری مثل شما را ندانستند جدا خاک تو سر هرچی آدم نفهمه

ناشناس گفت...

ای شاعر الدنگ چرا حق برادر
اینسان تو بخوردی و نخوردی غم رهبر

مهری که بتابید به عالم بنهادی
تا بر سر زلفان بلنیدا بنهی سر ؟

ای شاعر الدنگ زری آیت حق گشت
او شاعرکی بود کز او گشت منور

هم ویلپن در خارج و هم مسجد و منبر
تا کور شود چشم شما ملت ابتر

ای شاعر مفلوک زری بین که چو افسر
بنشسته به کاکول عقابان و به شهپر

شد شعر زری همره مرغان مهاجر
تا گوش شما ساکن مرداب شود کر

چون حاجت ما سوی قضا گشت و برفتیم
اینک تو بخوان شعر مرا بهر غضنفر

یعنی که اگر عمر من و تو به هدر رفت
افسوس مخور چونکه زری هست چو خنجر

بر سینه فرهنگ و هنر تا که نشسته ست
خونها بچکد از هنر و شعر سخنور

آخرالشعرا








ناشناس گفت...

اسماعیل آقا

زندانی مجاهد و مقاوم سعید ماسوری در خاطراتش می‌نویسد:

کسی که شهامت آنرا دارد که اشکالات، انتقادات و ضعف‌های خود را ببیند طبعا هر اشکال و ضعف دیگر راهم میتواند واقعی تر ارزیابی کند ولی عکس این قضیه به گونه‌ای دیگر عمل میکند، یعنی، کسی که اشکالات و ضعف‌های دیگران “غیرخود” را می بیند( به دلیل عمده شدن آنها)، دیگرجایی برای دیدن “خود” باقی نمیگذارد. وقتی گفتم این مشکلات به خاطر ضعف فلان کس ویا فلان چیز است . دیگر همان فلان‌ها باید خود را تصحیح کنند و من کاری برای انجام ندارم. در همین موضوع هم بازجو اصرار داشت که من هیچ ضعف و ایرادی را به خودم نسبت ندهم (انتقاد از خود را کنار بگذار !!) چرا که وقتی این کار را میکنم یعنی هیچ ضعفی را به خودم نسبت نمیدهم و خودم را مبرا میدانم آنگاه مقصر کیست؟؟؟ طبعا اندیشه، ایدئولوژی، سازمان و یا خط مشی!!! اینجاست که مقصر دانستن آنها واکنشی طبیعی خواهد بود. وچه کسی ناجی تو برای خلاص شدن خواهد بود؟؟ طبعا بازجوی محترم !!

بارها به این هم فکر کرده‌ام که به پشیمانی تظاهر کنم و یا با فلسفه بافی سراغ پایه‌های ایدئولوژیکی و اعتقادی بروم. و یا به سازمان و شخص رجوی گیر بدهم تا شاید راه نجاتی برایم باز شود. حتی به اینجا رسیدم که حرف‌های من چون آدم مهم و شناخته شده‌ای نیستنم تاثیری بر سازمان ندارن. شاید میتوانستم به اسلام و مسائل اسلامی چنگ بیاندازم و با نفی خدا و پیامبرو حتی گیر دادن به وحی و یا امام زمان. چیزهایی را خراب و خودم را نجات بدهم. اصلا به فرهنگ،علوم انسانی و.گیر داده و مقصرانی پیدا کنم و به عنوان شاهدی در دست بازجوها و اطلاعات، کلی شو تلویزیونی درست کنم و با بازارگرمی از اعدام هم قسر در بروم. میتوانستم خودم را طوری نشان دهم که واقعا اغفال شده، مورد بهره برداری ومورد سواستفاده قرار گرفته ام. بعد هم دلسوز جوانان و نسل جدید که به سر نوشت من گرفتار نشوند.
ولی آنگاه که منافع و مصالح شخصی خودم را از حقیقت امر جدا میکردم. اگرچه باز هم همین گزینه‌ها در برابرم بودند ولی دیگر انتخاب این راه برایم خیلی ساده نبود. به همین دلیل میگفت از خودت انتقاد نکن تا همه تقصیرات به گردن آن طرف بیفتد و آنگاه من را بهترین دوست خودت خواهی یافت. این گونه نوشتن شاید خیلی برای خودم هم خوشایند نیست و شاید بهتر بود حال که این همه سختی‌ها را کشیده ام، حداقل در نوشته‌های خودم، خودم را بهتر نشان میدادم.ولی آن موقع با فرهنگ و اعتقاداتم همخوانی نداشت. اگرخودم را “بهتر” و یا حتی “متفاوت” از دیگران بدانم، آنگاه از مردم طلبکار میشوم (طلب همین بهتر یا متفاوت بودن). جملات معروف: مردم ما ظلم پذیرند، فرصت طلبند، حقه بازند و هرکس خر بشود آن‌ها پالان میشوند، مرد ما حافظه تاریخی ندارند، برایشان زود است. و غیره....

واژگان هم به گناهکار و بی‌گناه تقسیم شدند. و چندان” گناه واژه” تراشیدند که سخن گفتن نفس جنایت شد!!!؟ از جاسوس و بی‌دین گرفته تا خائن و وطن فروش تا صهیونیست و عامل بیگانگان تا همجنس باز و شراب خوار و منافق و .... تا داستان‌ها از الحاد و کفر و شرک و فسادهای اخلاقیمان. فیا عجبا عجبا که خود را مسلمان هم میدانند !!! درچنین مواقعی اغلب با یاد مولایمان علی، به خودم دلداری میدادم که او هم گفته بود: والله ما انکروا علی منکرا ( به خدا سوگند که هیچ منکر و تهمت و افترایی نبود که به من نزنند) نهج البلاغه خطبه ۲۲ وقتی به او چنین می گفتند دیگر ما که جای خود داریم.

حالا این شرح حال تو و امثال تو است که برای پوشاندن بریدن و سقوط خود به مرداب با نسبت دادن اتهمت جنسی، کلاهبرداری و قتلهی مشکوک هیزم بیار معرکه آخوندی برای کشتار مجاهدین شدید.

مرتضی‌

ناشناس گفت...


ای جوجه عقاب های زشت و بی فرهنگ اینقدر به مرداب توهین نکنید. ببینید که ترانه ساز عزیزمان آقای سرافراز چقدر خوب مرداب را توصیف کرده. فقط بخوانید و شرم کنید.
میون یه دشت لخت
زیر خورشید کویر
مونده یک مرداب پیر
توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر
از همه دنیا جدا
داغ خورشید رو تنم
زنجیر زمین به پام
من همونم که یه روز
می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین
دریای دنیا باشم
آرزو داشتم برم
تا به دریا برسم
شبو آتیش بزنم
تا به فردا برسم

قورباغه مرداب زی و مرداب دوست

ناشناس گفت...


اینهم تمام شعر مرداب

میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر
مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام
داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام


من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم تا به دریا برسم
شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم


اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر
اما از بخت سیام راهم افتاد به کویر
چشم من به اونجا بود پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت سر رام یه چاله کند


توی چاله افتادم خاک منو زندونی کرد
آسمونم نبارید اونم سرگرونی کرد
حالا یه مرداب شدم یه اسیر نیمه جون
یه طرف میرم تو خاک یه طرف به آسمون


خورشید از اون بالاها زمینم از این پایین
هی بخارم می کنن زندگیم شده همین
با چشام مردنمو دارم اینجا می بینم
سرنوشتم همینه من اسیر زمینم


هیچی باقی نیست ازم لحظه های آخره
خاک تشنه همینم داره همراش می بره
خشک میشم تموم میشم فردا که خورشید میاد
شن جامو پر می کنه که میاره دست باد

از اردلان سرفراز

ناشناس گفت...


ميثم ناهيد، فروردين 94:

ياد سالهاي دور افتادم كه جملاتي از آن انقلابي را يادداشت برداري كرده بودم. نگاهي به آن يادداشتها كردم، در جايي ديگر نوشته بود:

«من بر اين باورم که براي ما چه يک‌فرد، يک‌حزب، يک‌ارتش يا يک‌آموزشگاه انقلابي، چندان زيبنده نباشد اگر مورد حملهٌ دشمن قرار نگيريم. زيرا در آن‌صورت حتماً چنين برداشت خواهد شد که ما تا به‌سطح دشمن تنزل يافته‌ايم. چه خوب اگر ما مورد حملهٌ دشمن قرار گيريم؛ زيرا آن‌وقت معلوم مي‌شود که بين خود و دشمن، مرزي روشن کشيده‌ايم. باز بهتر خواهد شد اگر دشمن به ما وحشيانه حمله‌ور گردد، بدون اين‌که حتي کوچک‌ترين نقطهٌ مثبتي براي ما قائل شود، ما را به‌تيره‌ترين رنگ‌ها بيالايد، زيرا اين نشان مي‌دهد که ما نه‌تنها مرزي روشن بين خود و دشمن کشيده‌ايم، بلکه در مبارزهمان، به‌موفقيتهاي بزرگ دست يافته‌ايم».
...

آري، از روز نخست، سازمان ما مسير انجامِ رسالتِ تاريخي خويش را برگزيد. رسالتِ سرنگوني، درب و داغان کردن و گسستن بند از بند رژيم ولايت فقيه!

آيا در انجام رسالت خويش موفق بوده‌ايم؟ پاسخ را از «حملة دشمن» به سازمان ما، در سايت‌هاي وزارت اطلاعات، دريابيد!



----------
همسفر قدیمی

ناشناس گفت...

زندانی مجاهد و مقاوم سعید ماسوری:

"درچنین مواقعی اغلب با یاد مولایمان علی، به خودم دلداری میدادم که او هم گفته بود: والله ما انکروا علی منکرا ( به خدا سوگند که هیچ منکر و تهمت و افترایی نبود که به من نزنند) نهج البلاغه خطبه ۲۲. وقتی به او چنین می گفتند دیگر ما که جای خود داریم."

-----------------
همسفر قدیمی

ناشناس گفت...

آقا جون از این میثم خان بپرسید چرا شاهو فکشو میخواس پیاده کنه
از همرزمان تازه رها شده میثم خان

احمد رضا.ص گفت...

خاک زیر کفش سعید ماسوری تو سر همه مفتخورا. پاشین عوض مجلس سخنرانی و سور چرونی و فحش دادن به هرکی میگه گوشه سبیلتون کجه برین مثل سعید ماسوری بشین واقعا بیحائین سی ساله فرار کردین هی سنگ ماسوری رو به سینه میزنین ماسوری هیچ ربطی به یه مشت مفتخور نداره

احمد رضا.ص گفت...

در ضضمن این شعر مردابم دقیقا وصف حال اون بنده خداس که چارده ساله رفته قایم شده و همه چی رو خراب کرده دسته جمعی بخونینش صواب داره

زوزک.م گفت...

آه ه ه ه ماااااااجریاناااااااااا

ناشناس گفت...


آقای ماسوری سر موضع دستگیر شده و نقطه شروع تناقضاتش هم همینجاست. و گرنه اگر دستگیر نشده بود و می توانست در یک فضای خنثی و آزاد فکر کند من باتوجه به نوشته هاش مطمئنم که عطای رجوی را به لقایش می بخشید.
مشکل اصلی امثال این آقای ماسوری این است که دو چیز را از هم تفکیک نمی دهند مبارزه با رژیم و افشای جنایات آن و دفاع از رجوی.
احیرا دیدم کسی بنام تبرزدی در همین زندانی که ماسوری هست هم رژیم خامنه ای را ستمگر و جنایتکار خوانده و هم آن سر پاسدارش را در عراق تروریست خوانده و همین فرد با ایدئولوژی و روشهای مافیایی رجوی مرزبندی دارد.
بنا براین می توان و باید با رژیم جنگید بدون تایید رجوی .
ماسوری بین بد و بدتر خودش را مخیر کرده و این درست نیست. باید دیوار این قفس کهنه را شکست. با رژیم جنگید و رجوی را هم افشا کرد تا ایرانی ها دوبار از سوراخ اسلام توتالیتر گزیده نشوند.
م. ن.

ناشناس گفت...

ببین آقا جون جناب رجوی اگر میتواند با این کارهای سازمان و شورایش اخوند را سر نگون کند باید گفت باریکلا حالا اینکه دیکتاتور هست یا دموکرات مسئله بعدشه من فکر میکنم که ایشون سی و چند سال تجربه دارن خودشون بهتر میدونن با این راه و رسم چیزی بجائی نمیرسه بهتره یک کم فکر دست بکنن که این آخوندای بیشرف واقعا اینطور سرنگون میشن یا نه؟ اگه نمیشن اصلاح کنن که بجائی نمیرسه بخدا من یکی دشمن رجوی نیستم فقط نگرونم حال نمیدونم چی دیگه بگم
ادم نگران

ناشناس گفت...

اینها ادامه همان آخوندهای پفیوز و بیشرف و بی ناموسند در این شک نکنید دوسال قبل وقتی دکتر کریم قصیم و دکتر محمد رضا روحانی را آنطور بیشرفانه مورد حمله قرار دادند من اینها را ترک کردم سعید ماسوری هم حتما آدم باشرفی هست ولی خبر ندارد که اینها چه میکنندمردم ایران برای بدست اوردن ازادی نیاز به یک مشت دیکتاتور ندارند نمایندگان مردم دارند مبارزه میکنند و بیاری خدا انشالله پیروز میشوند
محمود.ه

ناشناس گفت...

واقعا احسن به این منطق!
کسانی که در زندان و زیر شکنجه سالها مقاومت میکنند از روی نااگاهی است.
ما یک دشمن داریم وان رژیم ولایت فقیه است
هرکسی هم که با این رژیم مبارزه میکند کاملا طبیعی است که با نیروهای دیگر مرزبندی داشته باشد. مانند مجاهدین و فداییها در زمان مبارزه با شاه. ولی کار این اسماعیل و شرکا شده تهمت زدن به مجاهدین مثل مرگهای مشکوک, کلاهبرداری و غیره.
یک سوال از اسماعیل اقا: چند تا اکسیون و مقاله در محکوم کردن این 1000 تا اعدامی که
رژیم در این 2 سال کرده انجام داده و نوشته ای؟ و چند تا شعر و مقاله و تهمت بر علیه مجاهدین ؟
در ضمن فرق است بین مرزبندی داشتن و تهمت زدن, اسماعیل و شرکا فکر میکنند که که هر تهمتی که دلشان خواست میتوانند بزنند و کسی هم نباید به ایشان نازکتر از گل بگویند
ولی چنین نیست ایشان جبهه عوض کرده اند

مرتضی

esmail گفت...

جناب مرتضی
* من فقط به تهمتهائی که بمن و دیگران زده شده جواب دادم.چشمت را باز کن و ببین.کثیف ترین و بیشرمانه ترین تهمتها را با منتهای رذالت انقلابی!!و بیشرافتی سیاسی نثار کردند و تو نمی بینی!!
**عزیز
اندیشه و نگاه سیاسی مهم است.لاجوردی از مقاومترینها زیر شکنجه بود ولی جلاد در آمد چون اندیشه اش ارتجاعی بود. زندان برخ نکش. زندانی سیاسی ارجمند است با اندیشه ای درست و گرنه صنار نمی ارزدو زندانی کشیدنش بدرد عمه اش میخورد. با اندیشه درست و دموکراتیک باید سر بپای زندانی سیاسی نهاد و با اندیشه غیر دموکراتیک زندان باعث افتخار نیست.
** تمام عمر سیاسی و ادبی من در جدال با اعدام و زندان گذشته تو نمیتوانی ببینی چون در اساس معنای آزادی و دموکراسی را نمی فهمی.
***تهمت را رهبر عقیدتی و شرکا میزنند نه من برو بخوان و شرم کن.آخر به آن اراذل بیشرف باید گفت تهمتی بالاتر از اطلاعاتی بودن برای یک ایرانی همه چیز از دست داده با سی چهل سال رنج ووجود دارد؟شما با چه منش و روشی گاو گند چاله دهانهای متعفنتان را باز میکنید و خیلی راحت آنرا نثار دیگران میکنید. شما چه ارمغانی برای ملت ایران خواهید داشت مفلوکهای فرو رفته در منجلاب استبداد و خود خواهی و ارتجاع. ای ننگ بر شما بادا که روزی بهای این گاو گند چاله دهانیهای خود را بپردازید.
***راست است من حتما جبهه عوض کرده ام از جبهه ارتجاع مغلوب و حقه باز و دروغگو و بی شرم و حمیت به جبهه مردم و دموکراسی واقعی رفته ام جبهه قبلی ارزانی تو و رهبر بزرگوارت باد تا ببینیم به کجا میرسید و چه ارمغان می آورید.
در پایان من در روشنی دارم حرکت میکنم نگران نباش
موفق باشی و با پوزش

ناشناس گفت...

نه جانم من چشمم باز است, رذیلانه ترین تهمتها را تو و امثال تو به مجاهدین دزدید
مرگهای مشکوک چه شد؟ اگر تهمت و افترا نیست پس چیست؟ این همان اتهامی نیست که. امثال کریم حقی و خدابنده و راستگو و غیره میزنند و امثال تو تکرار میکنند؟ همانها که به قول همکارت مصداقی, مزدور وزارت اطلاعات هستند.
چقدر هم ننه من غریب بازی در میاری,همش میگی 30 40 سال رنج کشیدی انتخاب اگاهانه خودت بود, حالا کجایی؟ تهمتها و حرف‌های اطلاعات رژیم را تکرار میکنی. کدام جبهه مردم؟ نکند پشت کامپیوتر نشستن یا در کافه های پاریس شعر گفتن شد جبهه مردم و ازادی؟ مثل مصداقی که به قول خودش اینترنت ظرف مطلوب مبارزاتیش است.
مرتضی

ناشناس گفت...

پیشگو
به باور من بحث فراتر از تهمت است ای کاش تهمت میزدند ای کاش از این حرفهای صدمن قاز میزدند ولی شرافت میداشتند ای کاش هزاران فحش و ناسزا نثار همه میکردند ولی در عوض مرد میدان می بودند ای کاش و ای کاش این حرفها را میزدند و یک ارزن شرافت در بالاترین نقطه شان یعنی شازده و بانو و بیت مکرمه میداشتند ای کاش و هزاران ای کاش که اینها هیچ کدام را ندارند اینها سالهاست همه چیزشان را فروخته اند و بدنبال چیزی هستند که دیگر ندارند یعنی شرف همانی که خیلی دم از ان میزنند ولی متاسفانه ندارند این مشکل ما نیست انها ندارند ما چه کنیم
برای انهائی که نگران سقوط اسماعیل یغمائی هستند باید گفت شما بیش از سه دهه است که سقوط کرده اید انهم با سر به گنداب کسانی رفته اید که حتی خودتان نمی توانید خودتان را از گنداب بیرون بکشید حالا نگران دیگران شده اید بروید در چاه جمکران با رهبر عقیدتی یقل دوقل بازی کنید
شما را چه به مبارزه و هشدار به سقوط مردم لیاقت شما همان است بروید با بولتن بپرید با مردم چیکار دارید

ناشناس گفت...

جناب اسماعیل یغمایی، وقتی میگویید قتل مشکوک درون مجاهدین! بعد که عکسش ثابت میشود، عذر خواهی کردید؟ یا اینکه هنوز معتقد هستید مجاهدین اکرم حبیب خانی را بطرز مشکوکی کشته اند، و یک نامه هم از طرف خودش نوشته اند که من زنده ام؟ شما به دوست و همرزم صمیمی خودت هم رحم نکردی استاد طاهرزاده را میگویم. آزادی بیان در قاموس شما یعنی اینکه فقظ شما هستید که حق دارید حرف بزنید. اتهام بزنید. جناب یغمایی خوشبختانه در عصر ارتباطات بسر می بریم، اینجوری هام نیست که میفرمایید.

موشکاف

esmail گفت...

مرتضی و موشکاف
با سلام
بروید و دو نامه مرا در پاسخ خانم حبیب خانی بخوانید همه چیز روشن است. نگران قتلهای مشکوک نباشید

ناشناس گفت...

شروع کننده تهمت زدنها تو و همکارانتان بودید. قبل از اینکه مصداقی نامه 92 را بنویسد ایا کسی با او کاری داشت؟ ایا کسی با تو کاری داشت؟ با نوشتن این نامه و یک تعداد هوادار جواب دادند و تو و شرکا هم حمله را شروع کردید و فریاد و مظلوم نمایی شروع شد که من رنجکشیده هستم و بدترین و رذیلانه ترین تهمتها را به مجاهدین دزدید.
در ضمن میتوانید لطف کنید اطلاعیه های رسمی سازمان و شورا را نشان بدهید که به شما اطلاعاتی گفته باشند؟
مرتضی

ناشناس گفت...

در ضمن احتیاجی به خواندن پاسخ تو به خانم حبیب خانی نیست همان نامه اولی که از
قتلهای مشکوک گفتی گویا هست.
مرتضی

ناشناس گفت...

جناب علامه دهر، همان روز که زدی بیرون خواندم، مگر تغییراتی درش بوجود آورده باشی. آن چیزیکه آن زمان خواندم، برداشتم همین اتهامی بود که شما زدید. البته میخواهی اتهامات شما یک به بک برشمارم؟ شما قبل از اینکه مواضعت به تند و تیزی الآن شود،تقریبا هیچ مقاله یا نوشته ای نبود که سیخی به رهبری مجاهدین نزده باشی. این سروصداهای اکنونت هم برای این است که میخواهی دست پیش بگیری و به جلو فرار کنی. اتهام بیماران عقیدتی به هواداران مجاهدین زدن، کم اتهامی نیست. من شخصا به صرف همین اتهامی که شما به من هوادار زدید، حق خودم میبنم که مقابل به مثل کنم. جنگ سیاسی همین است. قواعد مشخصی ندارد. اتهام مالی به مجاهدین زدن، کم چیزی نیست که با آبروی یک سازمان سیاسی به همین راحتی بازی کنید. به نظر شما چرا رژیم نباید از چنین اتهامی به دشمن خودش خوشحال نشود؟ متأسفانه شما بدجوری دارید در جا میزنید. بله دیوار حاشا بلند است، درست مثل همان مثلی که خانم زری اصفهانی به شما در رابطه با خانم بهبهانی زده است. دریچه زرد است دیگه، دمکراسی اش چیزی نزدیک به احمدی نژاد است.

موشکاف

ناشناس گفت...

دکتر (سابق) شاعر ( شعر سپید و یکدست که قافیه نداره اما رفته براش یباره ) نقاش (گل اومد بهار اومد من از تو دورم) چریک ( تا دندان مسلح زمان شاه که به چه گوارا گفته بود زکی )
در ادامه درد دلهایش برای " زن همساده" پرانتزی باز کرده و بر سر مردم ایران منت نهاده و نظرش را درباره شعر فروغ بهمراه کمی هم دری وری درباره سیمین بهبهانی ابزار کرده است و در ضمن آن مرا نیز مونگول خطاب کرده.
به این شبر پلنگ کردگدن .. باید عرض کنم که دیر آمدی ای نگار سر مست چرا که در همه محافل ادبی ایران امروز بجز احتمالا خواجه حافظ هر کسی جایگاه فروغ را می داند ولی منظور من از آوردن نام سیمین در کنار فروغ اشاره ضروری به سر ننهادن او بر پای ولی فقیه بود در تاریکترین شبهای این میهن همین و بس.
سیمین شاعر خلق بود و برای مردم سرود و هر چه که بود اما فراموش نمی کنیم که خامنه ای را در اوج قدرتش به هیچ گرفت و سکه یک پول سیاهش کرد .
ارزش سیمین در این جاست.
اما چون خانم شیر پلنگ کردگدن..خود را بالاتر از فروغ (از نظر شعر )و سیمین (از نظر آزادگی و دلیری )می داند به این دلیل نام آندو را در کنار هم در کامنت آوردم که شاید دو نفذی بتوانند در برابر شخصیت والای ایشان عرض اندامی بکنند.

ننه مرتضی

esmail گفت...

درود بر شما جناب موشکاف آزادی بیان حق شماست عزیز

ناشناس گفت...

برای دریچه زرد عزیز که سه روز بخش نظراتش تعطیل بود:

ما پشت این دریچه نشستیم روزو شب
خاموش و دل گرفته و پژمرده چون غروب
از بهر باز خوانی و یا ارسال یک نظر

در پرده خیال چو مرغی گذشته ایم
از داغ سوزدشت کویر فقیر خاک
تا جنگل بلند و تا ساحل خزر

نی از شه و نه شیخ و نه از رهبر کبیر
هرگز هراس به دل داشته ایم و بیم
یا از مصافشان نفسی کرده ایم حذر

اینک دوباره چون غروب به لب این دریچه باز

بنشسته ایم ساکت و خاموش و منتظر
از بهر بازخوانی و یا ارسال یک نظر

جدید الشعرا

esmail گفت...

خانم دکتر زری اصفهانی
با سلام
1-در باره چیزهائی که نوشته ای میتوانی هرطور دلت میخواهد فکر کنی. برای من مهم نیست. تصوراتت واقعی نیست ولی مهم نیست فکر کن همانطور است که تصور میکنی.
2- طرف دعوای من تو نبوده و نیستی.من ترا دشمن نمی بینم.تا اندازه زیادی در جریان زندگانی گدشته ات هستم و ترا یک قربانی میبینم .مثل خودم و هزاران چون خودم.من در زندگی سیاسی و ادبی کوچک یا بزرگ خود نظرات و اعتقاداتی دارم که دنبال میکنم . نمیدانم در اساس چرا وقتت را تلف میکنی و به من میپردازی.کارهای بهتری هم هست. آرامش. سفر. مبارزه درست اجتماعی و.... میتوانی بروی دنبال آنها
3- تو هیچوقت از نزدیکترین دوستان من نبوده ای اگر بودی اینطور نمی نوشتی و قضاوت نمیکردی چنانکه برای من نوشتن در باره تو ونقد نظراتت با نمونه های روشن بسیار ساده است ولی نه لازم است و نه من اینکار را می کنم چون علاقه ای ندارم یک زن تبعیدی را که چهل سال از زندگیش در رنج گذشته و حتما مشکلات فراوانی هم دارد. دوری از میهن. اقوام. تنهائی. مورد طعن قرار گرفتن و...بیازارم. چه سودی حاصل میشود گیرم بنده موفق شدم شما را کاملا در روشنائی قرار دهم و همه را مجاب کنم که شما نادرست میگوئی فایده اش چیست ؟ کی برده؟ کی باخته؟
4- پیشنهاد میکنم مقداری بیندیشی. و چیزهای بدرد بخورتر در باره مسائل مهمتر بنویسی. گیرم صد مقاله در مورد مضرات من نوشتی . چه میشود؟ عمر و وقتت را به باد داده ای. من جدا برای این متاسفم.صحبت زیادست ولی ضروری نیست و احتمالا قابل قبول برای تو. پس تمام میکنم و برایت شادی و سلامت و آرامش ارزو میکنم و تاکید میکنم فرصت زیادی باقی نیست پس زندگی را تلف نکنیم

با آرزوی موفقیت

ناشناس گفت...

جناب علامه دهر، ببین به چه روزی افتادی؟ تازه چقدر همش افتخار میکنی. در حقیقت توی همه این کسانیکه دورو برت هستند، کسی همسنگ خودت نیست. حتی اون محمدعلی اصفهانی که با اسم و رسم آبکی اش که یک کوتوله هم محسوب نمیشود چه برسد به بی نام و نشانهایی مثل ننه مرتضی، پیشگو، پرسان. البته واقعا باید به حالت گریست که حامیان تو اینا هستن.
اون دمکراسی ات هم ارزونی خودت. احمدی نژاد داره. فحش و بد وبیاره دادن به مجاهدین احتیاجی به دمکراسی نداره.
موشکاف

احمد رضا.ص گفت...

به این خانم میگم به یزید و خامنه ایم بیشتر از ایشون فوش میدن دلیل این نیست که یزید شاعر خوبیه بلکه چون خیلی بده فوشش میدن تو هم چون به همه گیر میدی بهت بد میگن خوشحال نشو

esmail گفت...

موفق باشی اقا یا خانم موشکاف

ناشناس گفت...

مو شکاف
ویژگی اول شما سربازان رهبر عقیدتی پر رویی بی حد و اندازه تان است.
به نظر دهند گان دریچه می گویی بی نام و نشان و کوتوله در حالی که خود بی نام و نشانترینی اگر حتی با اسم واقعی ات بنویسی و تازه وقتی با اسم اصصلی ات بنویسی معلوم می شود که چقدر کوتوله ای و خودت خبر نداری. البته گناه کوتوله بودن شما به گردن رهبر است که شما ها را کوتوله می خواست و برای همین هم آنقدر را در دیگ انقلاب ایدئولوژیک جشست و جوشاندتان که مغرتان از مغز یک آمیب هم کوچکتر شده است.
راستی اگر از دریچه و نظرات نویسندگان آن نمی ترسید پس این لشگر کشی هایتان برای سرکوب و بقول خودت جنگ سیاسی برای چیست؟
اگر تهدیدی از ا جانب حشرات و قورباغه های مرداب برای دون کیشوت عقیدتی و خدمتگزارانش نیست پس چرا بیخود وقتتان را هدر می دهدی و به جای پرداختن به دریچه به حل مسائل معضل انقلاب و سرنگونی و بردن مهر تابان جان به نا کجا آباد نمی پردازید؟
قورباغه یاغی

پاینده ایران درود بر رضا شاه دوم.سرافراز ملت عزیز ایران گفت...

اصلا تو بیجا کردی علیه شاه مبارزه کردی؟چی شد آخوندا اومدن مردمو بدبخت کردن خود تو هم بدبخت و بیچاره شدی هی داری چرت و پرت مینویسی. درود بر شاه روحش شاد خاک شاه تو سر امثال تو انقلابی

ناشناس گفت...

شما که اینقدر مبارز و چریک هستی چرا نمیروی در کمپ لیبرتی سی سال است در آمریکا نشسته ای و داری شعر مینویسی
رضا ب

ماشالله گفت...

من تا حد زیادی واقعا اطمینان دارم که این مدح ها را خود این خانم از فرط خود بزرگ بینی برای خودش مینویسد چون اگر در یک سلسله مسائلی که در مورد دو مسئول کمیسیونهای شورا آقای روحانی و قصیم وارد شده انقدر از موضع بالا چرندیات سر هم کرده که شاخ ادم در میاید اخر تو سر پیازی یا ته پیاز که همینطور ور میداری چرت و چرند مینویسی

سیما.فرانسه گفت...

من که در زمان شاه مسلح بوده ام ؟کی مسلح بوده من نفهمیدم که چی بوده

دریچه زرد گفت...

جدید الشعرای گرامی
نظرات دریچه سه روز تعطیل نبود نمیدانم شماچرا نوشتی تعطیل بوده

مش باقر گفت...

سیمین به عمامه خامنه ای گلاب زد ولی تو هنوز داری مجیز یک آخوند بدون ریش و عمامه را میگوئی که زندگی خودت را هم گلاب زده و رفته تو سوراخ قایم شده بهتر هست تو در باره سیمین نظر ندی

ناشناس گفت...

با درود به خانم زری اصفهانی
اتفاقا خانم اصفهانی که اهل قلم هستند باید بنویسند.
این ادمهای بریده را که با قلم خود شمشیر جلاد را تیز میکنند باید افشا کرد.
این نوشته ها تاثیری به حال یغمایی و امثال او ندارد چون ایشان خود را به خواب زده اند و ادمی اینچنین را امکان ندارد بتوان بیدار کرد.
ولی میتوان با این نوشته ها افکار دیگران را روشن کرد.
باید فرایند سقوط اینها را توضیح داد و تحلیل کرد.
یک پیشنهاد هم به یغمایی و قصیم و روحانی و مصداقی خدابنده و حقی که حتما فیلم
Matrix قسمت 1 را ببینید. این فیلم هالیوودی
نشان میدهد که یک انسان بریده و خسته از مبارزه اول تنفر از رهبرش را در خود بوجود میاورد و بعد در همکاری با دشمن دست به کشتار همرزمانش میزند. کاری که شما هم میکنید با قلم و شعر بوجود اوردن شرایط کشتار مجاهدین است و شرمتان نیست. هر چند شرم یک احساس انقلابی است.
مرتضی

طرفدار حرف حق گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
مش باقر گفت...

خدا از دیوثی کم ات نکنه مرتضی

منصور لرستانی گفت...

خانم اصفهانی
بسیار کم لطفی میفرمائید من نظرم را نوشته ام سالهاست شما را خیلی خوب میشناسم و در همان جائی زندگی میکنم که شما زندگی میکنید بگذرم....

ناشناس گفت...

زری خانم دلم میخواست بچه ات مثل بچه من در لیبرتی بود وزیر دست جلادای آخوندها اونوقت میدیدم بازم از آهوی زخمی صحبت میکردی.یادت رفته آهوی زخمی وقتی از تشکیلات میرفتی چه رفتاری با تو داشت دوسال بعد هم با من ولی تو گویا فراموش کردی همچنین تو سی سال مبارزه نکردی سال1370 گذاشتی و رفتی دنبال زندگی خودت بهتر است حالا اقلا واقعی بنویسی و اینقدر چریک بازی در نیاری
یک زری دیگر تهرانی

ناشناس گفت...

چند سال دیگه همه تون میمیرین و جتنگ و دعواها تمام میشه
عزرائیل

ستاره شناس گفت...

امیدوارم عبدالعزیز آل شیخ بخوردت که اینقده چرت و پرت ننویسی خانم

ستاره شناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
م. سعید گفت...

شاعر ارجمند جناب یغمائی
من بعنوان یک ایرانی دوستدار ازادی ایران عزیزمان حداقل روزی دوباربه این وب سر میزنم و از مطالبش استفاده میکنم و میخواهم بعنوان کسی که به این رسانه علاقه دارد بگویم این درگیری قلمی با امثال خانم زری اصفهانی را درست نمی دانم. بطور روشن وقت کاربران تلف میشود خانم زری اصفهانی میتوانند نظراتشان را داشته باشند و دفاع کنند ولی لزومی ندارد این چالشها به وبگاه دریچه کشانده شود.مسائل بسیار مهم تری هست که باید کسانی که نگران ایران و نیروهای سیاسی ایران هستند از آن با خبر شوند در کنار شعرها و مقالات و نوشته های ارزنده ای که درج میشود این که خانم اصفهانی چه نظراتی دارند و شماری از کاربران چه پاسخی میدهند بنظر من مهم نیست این چالشها را در نهایت افق سیاسی وکارکردهای مبارزان داخل و خارج ایران جواب میدهد امیدوارم به این مساله توجه بیشتری داشته باشید
با تشکر از شما
م. سعید. کلن

م.ح فرانسه گفت...

من هم کاملا با حرف آقای سعید موافقم این نوع نوشته ها سطح دریچه را تنزل میدهد

esmail گفت...

سرکار خانم زری اصفهانی
خانم گرامی وقتی شما در باره من مینویسید آیا باید برای لینک دادن اجازه گرفت!!
امیدوارم حرفهای حق شما را شمار بیشتری بخوانند وتاثیر مثبتی بگذارد
خدا یارتان و بیشتر، عمیقتر، مستند تر و دقیق تر بنویسید ومرا و امثال مرا افشا بفرمائید. از شانسهای بزرگ آقای رجوی داشتن یاران و همراهانی چون شماست.
موفق باشید

ناشناس گفت...

دریغا
چی بنویسم خودمم نمیدونم بهتره ننویسم
همین

esmail گفت...

ایرج
کامنتهایت قابل انتشار نیست برایت متاسفم و اگر مادرت فوت کرده خدایش بیامرزد

ناشناس گفت...

خدا هیچ بنده درگاهش را مثل بنده متوهم و خود بزرگ بین نکند که توهم و خود بزرگ بینی بد دردی ست.
البته که برای درمان خود بزررگ بینی و توهم عیر واقعی باید به روانپزشک مراجعه کرد. کاری که بنده مدتهاست دارم هر هفته می کنم ولی درمانش به این سادگی ها نیست.
با دو تا قرص یکی شب یکی صبح تا شش روز تمامی نداره.
چون ریشه هایش به خیلی خیلی دورتر ها بر می گردد حتی دور تر از توهمات زمان شاه و چریک بودن و سلاح داشتنم !!!! در آن زمان شاه .:)
به بچگی بر می گردد به کمبودها به اینکه دوست داشتم معروفتر ین شاعر باشم معروفترین نقاش باشم بهترین نویسنده ساحب سبک باشم داش مشدی محل باشم رفیق قیصر و داش فرمان باشم و مثل اونها حالا تیغ کش نه ولی مثل رضایی ها چریک و سیاسی باشم و بجای چاقوی قیصر سلاح!! داشته باشم و بزنم ترق ترق آب منگولی ها را داغان کنم. با بنشینم شب تا صبح توی کافه با رضا موتوری عرق بخورم و اینکه با پشت بام خونه طوقی هوا کنم . توی تنگسیر من باشم که دخل حاجی رو میارم .
ولی نشد که نشد و هیچکش قدر من را ندونست و حالا هم که پیر شدیم توی غربت بازم کسی تحویلمون نمی گیره
آخه چرا هیشکی تحویلمون نمی گیره؟ چرا کسی باور نمی کنه که من از سیمین بهبهانی هم سر ترم ؟ که از فروغ بالاترم. آحه فروغ که چریک نبود و سلاح نداشت مثل من. فروغ که حتی قیصر را هم ندید و مرد. یعنی من دیگه از اون وان گوک اسکیزوفرن چی کم دارم؟ هم کمترم؟
...دیر شد برم قرص هام را بخورم
متوم

ناشناس گفت...

سلام خانم زری اصفهانی از نوشته های شما همیشه استفاده میکنم وحرفهای شما اکثر اوقات از روی تعهد و مسئولیت است ولی اگر نحوه بیانتان با بردباری همراه باشد تاثیرش بیشتر خواهد بود ارزو میکنم که سلامت و موفق باشید
سیف الله

میرزا گفت...

بر خلاف نظر دیگر دوستان, من معتقدم که نمایش نوشته های "گوهربار" زری خانم در این سایت مفید است و به شناخت بیشتر ما از شیوه اندیشیدن و سطح دانش و شعور سیاسی یکی از ادیبان پرورش یافته در دستگاه طراز نوین مسعود و مریم و یکی از جدی ترین شیفتگان رهبری عقیدتی کمک میکند. چندی پیش هنگامیکه برای نخستین بار توفیق خواندن مطالب پربار!! ایشان نصیبم شد, در کامنتی نوشتم که " از خواندن مطلب زری خانم جا خوردم". اما اکنون دیگر تنها در رابطه با حال و روز آشفته ایشان تنها احساسم, حس تاسف و ترحم است. آنارشی ذهنی و پریشان گویی شگفت انگیز ایشان, آیینه تمام نمای میزان سقوط و انحطاط فکری و سیاسی باند مسلط بر سرنوشت سازمان مجاهدین است.
راه دور نرویم, نگاهی بیاندازید به بیانات گاه و بیگاه خود رهبر عقیدتی, تا به عمق ماجرای سقوط و انحطاط این دستگاه پی ببرید: از پیام دادنهای مضحکش به مجلس خبرگان, تا نامه نویسی به سران رژیم, از داستانسرایی کردن برای جوانان به پا خواسته در قیام ۸۸ تا برپا دادن به نیروهای ارتش آزادیبخش!! در داخله!! از فحاشی جنسی به عضو سی ساله سازمان تا خط و نشان کشیدن برای منتقدین و صادر کردن فرمان قتل آنان ."
نتیجه اینکه انارشیسم ذهنی و پریشان گویی دوست گرامی ما "زری خانم" حاصل تلاش سیستماتیک سی ساله رهبری سازمان برای فرار از واقعیت و گریز از" مسولیت به انحراف و شکست کشانیدن" جدیترین شانس مردم ایران, برای دستیابی به آزادی و دموکراسی, میباشد. به دلیل همین تلاش مداوم و مستمر برای فرار از واقعیت و گریز از" نگاه به درون" است که صدای نفس کشیدن هر معترض و منتقدی , تمام پایه های عرش کبریائی رهبر معظم انقلاب نوین!! را میلرزاند و با تمام قوا برای خفه کردن و خاموش ساختن و لجن مال کردن صدا میکوشد.
اگر کمی دقت کنید این رفتار, میان همه سیستمهای ضد انسانی و ضد دموکراتیک مبتنی بر اطاعت مطلق از رهبری فرهمند و انتقاد ناپذیر مشابه است. رهبری عقیدتی (ولایت فقیه) نظام نامقدس, جمهوری جهل و جنون نیز همین رفتار را در قبال معترضین و منتقدین دارد منتها بدلیل قدرت بیشترش, علاوه بر تلاش برای ترور شخصیت مخالفین میتواند برای ترور فیزیکی آنها نیز اقدام کند.
در همین جا باید به دوستمان زری خانم پیشنهاد کنم که برای یکبار هم که شده دو نوشته اسماعیل, هفت حصار و بیماران عقیدتی را خوانده و تلاش کند به جای فحاشی به خود اسماعیل, با نظرات وی برخورد کند. به هر حال ایشان سالیان طولانی است که نان و نمک دموکراسی غربی را خورده است و چنین انتظاری از ایشان چندان عجیب نیست.

ناشناس گفت...

درود بر شاعر و نویسنده فرهیحته ما خانم دکتر زری اصفهانی جدا اتفاده میکنم.
ایرانی

ناشناس گفت...

چه مقالاتی یکی از یکی دیگر بهتر و روشنگر تر جدا شما باعث افتخار مقاومت ایران هستید درود بر مسعود و مریم که یک شیر زنانی مثل شما را پرورش دادند
حسن هوته شناس

ناشناس گفت...

فتبارک الله ماشالله
ج

ناشناس گفت...

ننگ بر تمام سبیل کلفتهای مرد سالار بروید خجالت بکشید مرده شور آن سبیلهاتان را ببرند که حال آدم را به هم میزند
شقایق

خاله سوسکه گفت...

ترا موش بخوره شقایق جون که اینقده دل نازکی!

ناشناس گفت...

موش که شقایق نمی خوره
شقایق را اگر شانس بیاره همون سبیل کلفت می خوردش . ولی کو سبیل کلفت؟ سبیل کلفت هم سبیل کلفت های قدیم.
الان همه سبیلشون را نازک می کنند اینقدر که توی سوراخ موش بره

موشک

ناشناس گفت...

زری اصفهانی از سگ متنفر است و همیشه در نوشته هایش به سگ توهین می کند.
این تنفر و کینه که رشته در جهل و عصبیت دارد با اعراب وارد ایران شد و تا به امروز متاسفانه سگ بطور موازی هم در داخل کشور توسط حزب الهی ها قتل عام می شود و هم در شعر به اصطلاح روشنفکر مادر مرده اپوزیسون خارج کشور.
سگی بهترین دوست وفادار ترین یار ماست. سگی که در ایران باستان همیشه مورد احترام بوده حالا اینطور وجودش حقرانه بازیچه دست یک مشت ننه قمر بی شرافت می شود.
من هزار بار ترجیح می دهم که سگ بلیسدم تا اینکه چشمانم به شعر کثیف جاهلان بی مروتی امثال زری اصفهانی ملوث شود.

یک ایرانی دیگر

شادونه بانو گفت...

شقایق جونم من که شب تا صب خواب یه سبیل کلفتو میبینم که یه لنگه سبیلش از در بیرون رفته یکی از پنجره! و منم یه تاب بستم به سبیلای قشنگش و دارم تاب میخورم حیف که سبیل کلفت نداریم شقایق جونم

ناشناس گفت...

بسیار شعرهای زیبا و عمیقی است
ایرانی

ناشناس گفت...

خانم اصفهانی درود بر قلمتان بنویسید و این بیشرفهای ضد انقلاب را افشا کنید نامردتر از اینها چشم روزگار ندیده واقعا زنده باشید
مهدی

بایرام گفت...

خانم اصفهانی شما اگر نوشته های خودتان را بخوانید و فرهنگی خودتان را ببینید میفهمید که بخدا قسم اولین سبیل کلفت خود شما هستید و میشود به سبیل شما قسم خورد شما هر مزخرفاتی میخواهید مینویسید و نمیشود به شما نازکتر از گل خطاب کردهمه باید بروند خدا را شکر کنند که شما مرد نشدید و گرنه خدا میداند روزی چند نفر راروانه بیمارستان میکردید شما یک فکری بحال این فرهنگ سبیل کلفتانه خودتان بکنید و امیدوارم این ششمین یاداشت من در سه روز اخیر منتشر بشود که واقعا من نمیدانم چرا منتشر نمیشود

بایرام گفت...

در ضمن به این مهدی میخواهم بگویم بیشرف و نامرد امثال تو هستید نه انسانهای شرافتمندی که مورد انواع تهمتها قرار گرفته اند

میرزا گفت...

دوستان به لحن شیخ مهدی توجه کنید زمانی که عرصه تنگ میشود آنوقت چه گونه نقاب از چهره ارتجاعی و درنده خود برمیدارند و با فرهنگ حسین بازجو و لاجوردی, با دهان کف کرده, دیگران را بیشرفهای ضد انقلاب!! میخوانند. این لات و لوتهای پرورش یافته در مکتب رهبر عقیدتی تازه مدعی هم هستند که میخواهند برای مردم ایران آزادی و دموکراسی و حقوق بشر!!!!! به ارمغان بیاورند.

ماشالله گفت...

این خانم عوض آنکه بیاید بحثهایش را بطور روشن و سیاسی بگوید مثل یک مادر بزرگی که نوه اش را لاتهای محل اذیت کرده اند چادرش را به کمرش بسته و همه را با بدترین زبان زیر فحش کشیده است متاسفانه آقای یغمائی جواب نمیدهد نمیدانم چرا؟ ولی به این خانم باید خیلی روشن حالی کرد که این آهوی زخمی شما بدتر از یک شیر درنده خانمان هزارها نفر را بر باد فنا داده و هر کاری دلش خاسته کرده و هر تهمت و فحش بوده به همه زده و افراد را مزدور چاقو تیز کن ..نی وگفته یک جنبشی را هم با افتضاحاتش نابود کرده و حالا شما هی برای آهو دل بسوزان و به همه فحش بده و هی شعر بگو که این در برج عاج است و آن سر میبرد واقعا خجالت دارد مثلا در همین شعر آخرش هر چه خواسته توهین کرده است و هیچ باکی هم نداشته معلوم نیست چطور به خودش اجازه میدهد

ج.واقع بین گفت...

اصلا چقدر مهم است حالا یکنفر هم فحش بدهد بکجای عالم بر میخورد ارام باشین

ناشناس گفت...

من بعنوان کسی که از این جنگ و دعوای بیهوده رنج میبرد به هر دو شاعر پیشنهاد میکنم از این جدل دست بکشند و وقتشان را مصروف جنگ با این حکومت خونخوار و کثیف جمهوری اسلامی بکنند و چرا بایستی افرادی که سی چهل سال عمرشان مصروف مبارزه با یک مشت ملای کثیف شده و سالها هم در کنار صف هم مبارزه کرده اند اینطور علیه هم بنویسند واقعا باعث تاسف است
سیف الله

ناشناس گفت...

خانم اصفهانی
من این شعر بسیار زیبای شما را که در باره سردار مبارزه با ملاهای کثیف است بسیار دوست میدارم امیدوارم باز هم از این نوع واقعا اشعار دل انگیز بسرائید
ایرانی
سلام ای ستاره شرقی سلام ای گل سرخ
که درتهاجم کولاک مرگبار شکفتی

سلام ای شکوفه گیلاس ، ای شکوفه سیب
که درمیان زمستان برفبار شکفتی

سلام ای تسلی اندوه تلخ ، ای باران
که بازلال سرودت به شوره زار شکفتی

سلام ای نسیم سحر شسته در تنفس گلها
زفصل سرد گذشتی به نوبهار شکفتی

چو واحه ای که به ناگاه رسته درمیان بیابان
نهال سبز امیدی ، به خارزارشکفتی

به خشکسال کویری تو آن قصیده آبی
تو آن تغزل نوری ، به بیشه زار شکفتی

سلام ای گل ابریشمین خنده خورشید
که در سکوت شبی تار و اشکبار شکفتی

تو آن کبوتر صلحی که تا ستاره پریدی
تو آن قناری شوقی بشاخسار شکفتی

تو مژده بخش بهاری در این خزان غم آور
بنفشه ای که بر لب خندان جویبار شکفتی

تو ای سرود میهنی ، ای گنج رنج، ای گل توفان
که درمیانه میدان کارزارشکفتی

همیشه زنده بمان همچو آن ستاره قطبی
که درسیا ه ترین شام پرغبار شکفتی

اصغر الشعرا گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
esmail گفت...

جناب اصغر الشعرا
شعر سرکار به دلیل اینکه بنده در مظان سرودنش قرار میگیرم حذف شد
با پوزش

ناشناس گفت...

آقا اسماعیل
نترس برادر من.
شعر شما جایگاه خاص خودش را دارد و امضای شما در هر بیتش مشخص است.
شعر ارزشمند شما کجا و شعر بدبخت و بیچاره های دنیای شعر امثال ماها (اصغر و آخر و ماقبل آخر و جدید ) الشعرا کجا(دوستان شاعر باید مرا ببخشند که به نمایندگی از طرفشان نظر می دهم).
ما در شاعری انگشت کوچک شما هم نیستیم و اینجا هم اگر شعر می نویسیم برای این است که که تمرین شاعری کنیم و عیب و ایراد هایمان را بگویید تا چیزی یاد بگیریم از شما.
البته شما گاهی کم لطفی می کنی و بجای تشویق ما شعر های ما را حذف می کنی که ر در این رابطه باید تو جه کنید که الشعرا یتبع الهم الغاون و بنا بر این شاعر ها را باید جزو دیوانه ها محسوب کرد و گذاشت حرفشان را بزنند نه اینکه شعرشان را حذف کرد.
ممنون
آخر الشعرا

esmail گفت...

چه انان والائی هستی ایرج بنده نواز ولی نمیشود کامنتت را منتشر کرد حق نگهت دارد

esmail گفت...

اخر الشعرای عزیز
مرا به آخرتری بپذیرید
با درود

بابک گفت...

من فکرمیکنم حسادت سر تا پای زری خانم را گرفته است.

احمد رضا.ص گفت...

نه اینکه خود این حاج زری هم اسم و هم فامیلش واقعیه!! زر زیادی میزنه که چرا بقیه با اسم مستعار مینویسن برو درش را بذار این همه پر روئی و وقاحت فقط از تو میاد بهتره عوض دکتر زری اسمتو بزاری دکتر زرزری اصفهانی یا اسم واقعیتو بذار رو وبلاگت

فروزنده رحیمی گفت...

حیف از این همه زحماتی که خانم دکتر زری اصفهانی برای یغمائی کشید و او با نمک ناشناسی همه را زیر پا گذاشت راستی اگر دکتر زری این زحمات را نمی کشید چقدر اسماعیل یغمائی و شعر اوبرای ایرانیان خارج کشور شناخته شده بود ؟واقعا من تعجب کردم هم از این همه زحمت و هم از این همه ناسپاسی در ضمن ایکاش خانم اصفهانی اینکارها را برای شاعری که به مردمش پشت کرده نمیکرد ولی متاسفانه این کارها انجام شد دریغ و باز هم دریغ

دریچه زرد گفت...

از انتشار شصت و هفت کامنت که به دلایل یاد آوری شده قبلی قابل انتشار نیت پوزش میخواهیم.دوستان و کاربران گرامی رعایت موازین یاد شده را بکنید با تشکر.

ناشناس گفت...

اما کامنت احمد رضا ص را که با لمپنی به خانم اصفهانی مینویسد: "برو درش را بذار" قابل انتشار است و ایرادی ندارد. این شخص واقعا در دستگاه ولایت فقیه غنی شده است
مرتضی

منصور لرستانی گفت...

رعایت احترام خانم زری اصفهانی بر همه ما واقعا واجب است بی احترامی به این زن فاضل و خردمند و شاعر جز نشان بیشعوری افراد مهاجم نیست هر چند بی احترامی به ایشان چیزی را عوض نمی کند

ناشناس گفت...

احمدرضا.ص واقعا گاو پیش تو پرفسوره. خود یغمایی ایشان را تائید میکنند، در ضمن هم عکس دارند هم شناسنامه و هم اسمشان زری اصفهانی است. چه کار داره به شماها ا.ن و ح .ن و احمدرضا.ص که معلوم نیست کی و چی هستید؟

احمدرضا.ض

سیما.فرانسه گفت...

آقای احمد رضا راست میگوید.من از کسانی هستم که اسم و فامیل واقعی این خانم را با سایر مشخصاتش برای آقای یغمائی که خودش هم میداند این خانم کی هست فرستاده ام ولی نمیدانم چرا آقای یغمائی منتشر نمی کند چون این خانم موسوم به زری اصفهانی با اسم مستعار هی علیه این و آن مقاله مینویسد ولی به افراد اعتراض میکند چرا با اسم مستعار کامنت میگذارند. خجالت هم خوب چیزی هست شما وقتی مقالات این را میخوانید میبینید در هر خطش چند حرف زشت به این یا آن میزند ولی اگر کسی یک کلمه به او بگوید داد و فریاد راه میاندازد

ناشناس گفت...

جناب شاعر غیر انقلابی به شما پیشنهاد میکنم که فیلم « جانگو » را تهیه کنید اگر توانستید یک بار نه بلکه دو تا سه بار با دقت ببینید. چندین نکات آموزنده دارد و یک پیام کلیدی، اگر آنرا دریافتید، آن وقت شاید بر اساس آن متوجه شوید که پاشنه آشیل بدبختی های ایرانی ها در کجاست. فقط یک اشاره کوچکی به یک سانس از فیلم میکنم که نتیجه قطعی فیلم از آنجا میخواهد شروع شود. لنوناردو دکاپریو در نقش کالوین کاندی، بعد از اینکه توسط پیش خدمت سیاهپوست و برده پیر خانه مطلع میشود، دکتر کینگ شولتز و جانگو به قصد فریب او در نقش تاجر برده آمده اند. میرود جمجمه ای را با خودش می آورد، اشاره میکند که این جمجمه متعلق به پدر این پیش خدمت و برده پیر خانه است. با یک اره قسمتی از جمجمه را اره میکند و با انبر آن قسمت را میکند، توضیح میدهد: این قسمت از جمجمه با جمجمه ما سفید پوست ها فرق میکند....و..و دلیل می آورد صاحب این جمجمه نزدیک به پنجاه سال پدرش را با تیغ اصلاح میکرده بی آنکه حتی یک روز به مغزش خطور کند، میتواند با همان تیغ شاهرگ اربابش را بزند. اگر من بودم در اولین فرصت به این کار مبادرت میکردم.....
بنابراین با دیدن این فیلم متوجه خواهیم شد ما هم یک وجه مشترکی با آن پیشخدمت کاسه داغتر از آش و بی جربزه مانع انقلاب و خونخواهی جانگو که خود نیز سیاهپوست است میشود، داریم. هر چند که در نهایت جانگو با اراده و جسارت تحسین برانگیزش با مبارزه اش، کالوین کاندی و تمام تفنگدارانش را به درک واصل میکند و حق آن سیاپوست پیشخدمت پیر خائن را هم کف دستش میگ، ذارد. نتیجه اینکه تا ظلم هست، مبارزه هم هست، تا مبارزه هست، خونریزی هم هست. اگر قلب رئوف و شاعرانه داری از دیدن فیلم اجتناب کن، درست هست که فیلمه، اما حقیقت برهنه را نمایش میدهد. حق را میگیرند نه با التماس دعا بلکه با زور دست مانند ـ جانگو.

رهگذر

esmail گفت...

خانم سیما و برخی کامنت گذاران دیگر
با سلام
بارها تاکید کرده ام اطلاعات شخصی و مسائل خصوصی زندگی افراد به خودشان مربوط است. چالش ما باید سیاسی و اجتماعی باشد. در مورد توهین ها اگر از حد بگذرانند جواب مشابه خواهند شنید بمثابه
کلوخ انداز و سنگ
با تشکر از همه

esmail گفت...

رهگذر جان
من که نفهمیدم چرا باید فیلم جانگو را ببینم.
دوم در سالهای گذشته بمدد انقلاب و توحید کوششها شد جمجمه و برخی نقاط دیگر فقیر و بسیاری را اره کنند که نهایتا بنده نپذیرفتم. نمیدانم مال بقیه را اره کردند یا نه ولی با دیدن برخی شواهد مطمئنم اره شده است. در قسمت فردیت جمجمه ها اره شد و در قمت جنسیت برخی نقاط دیگر
راست میگوئی تا ظلم هست مبارزه هست خدا پدرت را بیامرزد. به همین دلیل هم من علیه ظلم مینویم هر نوع ظلمی!
موفقیت سرکار را در مبارزه با انواع کالوین کاندیهای مزور و قرمساق آرزو میکنم
باز هم مرا از راهنمائی خود بی نصیب نگذارید و در ضمن توضیح دهید در این فیلم من کی هستم
قربان وجود ذیجودت
برده سابق

احمد رضا.ص گفت...

زری خانم اگه فکر میکنی تو حتی دهشاهی برای آدمخورای اطلاعات ارزش داری داری اشتباه میکنی هزاران مبارز هستن که دارن مبارزه میکنن تو دهشای هم گرونی که برن در خونه تو و بابا ننه تو بگیرن یه کم از خود بزرگ بینی بیا پائین با هم را بریم تو سال شصت هف هشت بریدی و رفتی .مث وبلاگ تو هزارون هست تازه کار تو چیه بند کردن به یه عده ادم مبارز مث دکتر قصیم و اقای روحانی و یغمائی ومصداقی و همنشین و مث اونا برو یه کم حیا کن خانوم شعرا و نقاشیاتم بدرد نمیخوره من که خوشم نمیاد بقیه رو نمیدونمدر ضمن کار من نمیدونم چرا این مزخرفات تو رو آقای یغمائی لینک میده هرکی میخاد بره تو همون وبلاگ تو بخونه

سیما.فرانسه گفت...

خانم زری اصفهانی
این اطلاعات را من از اطلاعات!!!!!!!!!!!!! نگرفتم من در بدیع زادگان و در اشرف دو سه سال در کنار شما بودم. در ضمن من در نشریه هم کار میکردم هنوز شعرهای شما با اسم اصلی تان در مجاهدهای سال 1362 و به بعد هست کمی شرم کنید خواهر سابق

ناشناس گفت...

نخیر قرار نشد که من همه داستان فیلم را برای شما بگویم، شما از قرار معلوم حتی جربزه دیدن فیلم را ندارید. من فقط توصیه کردم اگر قلب رئوفی و شاعرانه دارید از دیدن فیلم اجتناب کنید. اما ظاهرا از قلب قویی برخودار هستید. تصور میکنم از دیدن حقیقت فیلم بیشتر وحشت داشته باشید تا صحنه های خشن فیلم. بله کالوین کاندی ها در ایران حاکمند و جانگو های تشکیلاتی را در محاصره نگه داشته
اند. غیر تشکیلاتی را در ایران هر روز به بهانه قاچاقچی ـ اعدام میکنند. شاعران بر وصفشان شعر می سرایند. جانگو ایرانی یک بیمار عقیدتی است که برای آزادی اش مبارزه
میکند. پیشتخدمت ها گزارش 92 و 93 را مینویسند. جدا تعصب را کنار بگذار و بجای وارونه گویی ـ فیلم را نگاه کن!
رهگذر

ناشناس گفت...

من یک سئوال دارم این خانم چند سالش هست که نگران زندگی پدر و مادر خودش هست . ایا پدر و مادرش زنده هستند ؟
م.ن

esmail گفت...

ممنونم رهگذر
تاکید میکنم اگر افراد مورد نظر تو انقلابی هستند من از هرچه انقلاب است بیزارم برادر من.انقلابی بودن لاس زدن با ماموران سیا و پنتاگون نیست و گدائی آزادی.انقلابی بودن کاریست که ملکی و نوریزاد و ستوده میکنند
زنده باشی

احمد رضا.ص گفت...

والله من فکر میکنم تمام مشکل همینه آقای م. ن

ناشناس گفت...

واقعا از این قسمت هفتم بیش از همه استفاده کردم شما جواب انسانهای نادان را ندهید بلکه به نوشته های ارزشمندتان ادامه بدهید
ایرانی

فروزنده رحیمی گفت...

ای ننگ و نفرت بر مردهای ضد انقلابی سبیل کلفت مرد سالار ضد زن

ناشناس گفت...

شما که ملکی ـ نوریزاد و ستوده نیستید؟ لااقل برای صداقت گفته ات میرفتی کنار همان فراخوانی که خودت چند روز پیش در وبلاگت گذاشتی می ایستادی. رفقیقت را دیدم ـ روحانی را از یک جمعیت چند ده هزار نفری ایرانی های پاریس همان سی و چهل نفر سهم نسرین ستوده بود؟ آقا اینها همش حرفهای یک من صدتا غازه، به همانش هم اعتقاد ندارید. در ضمن شما که الگوهای مبارزاتی خودتان را پیدا
کردید، چرا نمیروید کنارشان مبارزه کنید؟ پس اگر آنقدر جمهوری اسلامی ظرفیت دارد، چرا برای ستار بهشتی ناشناس بالا آورد؟ بیچاره مجاهدین که جاده مبارزه را با استخوان های خودشان برای یک عده هموار کرده اند. تازه شاعر سردرهوا نمیداند سرنخ دیپلماسی کجاست؟ من هم از این بازی مسخره عقم میگیرد که شما با افتخار از ملکی ـ نوریزاد ـ نسرین ستوده بی آنکه به آنها اعتقادات جدی داشته باشی اما پزشان را میدهید. راستی آزادی و مبارزه در قاموس شما محدود
به عده خاصی میشود. یک بحث فلسفی معمولا باید جامع و مانع باشد، اگر میخواهید استناد کنید به ملکی ـ نوریزادـ ستوده بازی جمهوری اسلامی را خورده اید چون ـ ستار بهشتی و ریجانه جباری ها آن روی سکه مسخره بازی های و لوث شدن مبارزه است. در ضمن صحبت همان جمجمه های ایرانی بی جربزه است. حتی برای ملکی ـ نور
یزاد ـ ستوده برایشان قدم از قدم بر نمیدارند. اگر خط بطلانی میخواهید به روی مجاهدین بکشیدـ چرا جناب نوریزاد که قبلا نورچشمی خامنه ای بود، نمیتواند صد نفر را بدنبال خودش به خیابانها بیاورد؟ اگر بیاورد تصور میکنید باز میگذارند که آزادنه در فیس بوکش مطلب بر علیه خامنه ای بنویسد؟ فیوز این مبارزین تا آنجایی استقامت دارد که فقط در عهد اعلامیه و بیانیه باشدـ بیشتر از آن باشد می پرد! جناب یا خیلی ساده ای یا اینکه مثل همان پیشخدمت فقط میخواهی مجاهدین از بین بروند.
رهگذر

esmail گفت...

حضرت رهگذر
تحلیل سرکار از لیفه تنبان مبارک رهبر بیرون کشیده شده است و بس.همان سی چهل نفر هم از جماعت صد هزار نفری ویلپنت که از اقصی نقاط دنیا حمل شده و یک کلمه فارسی نمیدانند بهتر است برادر من. من نمیتوانم کنار نسرین ستوده بایستم ولی با قلم و اندک توانم میایستم ولی خوشا بحال شما که در طول سی سال گذشته توفیق داشته ای کنار ملک حسین و ملک صدام و بولتون و امثالهم بایستی و بایستید.خط بطلان را من نه کشیده و نمی توانم بر مجاهدین بکشم رهبر کشیده و فاتحه را خوانده متاسفانه صبر کن میفهمی در باره نوریزاد هم شما به رهبر پیام بده برود داخل کشور تا مثل نوریزاد ببینم نفس میکشد یا نه سیوسه سال است از چهار هزار کیلومتری یا از مخفیگاه دوازده ساله نعره هل من مبارز کشیدن و در جلسات پلو خوری در فرنگستان و سالن مد البسه پرزرق و برق انقلاب انقلاب کردن را عمه من هم میتواند چه برسد به این بریدگان خرده بورژوای مفلوک شهرستانی...
باقی بقایت

سبیل کلفت مرد سالار گفت...

خانم بتو چه تو دکتری یا وکیل؟ قصه نوشته دلش خواسته نوشته قصه نویسم بایس از تو اجازه بگیره؟؟؟ درباره تو که ننوشته که زر زر میکنی واقعا قباحت داره پر روئی تا اینقد ندیدیم بتو هیچ ربطی نداره اگه یه روز در باره تو نوشت یا عکس تورو چاپ کرد حرف بزن الان ساکت بتو مربوط نیسیت

ناشناس گفت...

خانم دکتر زری بحق نوشتند که اگر اسم و فامیلشون رو کسی بگه ممکن است اطلاعاتی ها بروند مزاحم خانواده اشان بشوند ولی ایا این هم درست است که کسی برود از اسمی استفاده کنند که ممکن است برای صاحب اصلی اش درد سر درست کند مثلا برای این فامیل نزدیک من
https://www.facebook.com/akhbary.zahra
که هیچ گناهی ندارد و اسم و فامیل واقعی اش هم زری اصفهانی است آدم باید انصاف داشته باشد
یکی از فامیلهای یک زری اصفهانی واقعی

خواجه جوجوی خراسانی گفت...

من به شماها نصیحت میکنم از این جدل دست بکشید که هیچ فایده ندارد

ناشناس گفت...

اتقاقا بر عکس نظر شما همان صدهزار نفری که زبان نمی فهمند بهتر از همان همزبان هایی هستند که فقط بدنبال فرصتند! فرصت توجه میکنی، شما هم بدنبال فرصت هستید. مواظب باش اینبار هم خیلی در مدح ستوده و نوریزاد و ملکی نسرایی که دوباره پشیمان سودی ندارد، کسی از لیفه تنبان رهبری در نیاورده است، این شما هستی که چیزی را حلوا حلوایش میکنید که حتی برایش قبول زحمت نمی فرمایید ده دقیقه بروی به فراخوانی که برایش گلو پاره میکردی! اما انصاف که نباشد همین است دیگه ـ هر چند سلاح « بیماری عقیدتی » تیغش آماده است، حتی اگر بخواهیم جانب انصاف را هم رعایت کنیم و بگوییم از جمعیت صد هزارنفری « زبان نفهم » بیست در صدش که ایرانی هستند؟ فراموش نکن بیست در صدی که شماها سالها وجودش را منکر میشوید. اما برای سی جهل نفری که آمده بودند در مملکت مهد دمکراسی برای ستوده، اگر تناسب را هم در نظر بگیریم، باز چندتایی به نسبت جمعیت بسیار کم ـ زبان نفهم هم بودند. حتما زبان نفهم حامی نسرین ستوده با آن زبان نفهم ها فرق میکنند؟ مهم نیست هر جوری میخواهی چرتکه بیانداز، هر چند نمیخواستم در باره فیلم دوباره صحبتی بمیان بیاورم؛ اما باز ناچارا میگویم، در همان فیلم یک زبان نفهم آلمانی در نهایت به جانگو کمک میکند تا به آزادی اش برسد ـ در همین مسیر همان زبان نفهم ـ خیلی چیزها میفهمد که شماها هنوز اصل کلیدی ماجرا را نگرفته اید. همه این پرخاش های شاعرانه هم برای این است، نکشیدی جناب، نکشیدی. شما تا دیروز جز و جیگر میزدی ایهناس ـ این های یادگاران ایران زمین هستند که دارند پرپر میشوند، اما اکنون چیز دیگری میگویی که تهش اصلا دلسوزی نیست، کینه است، کینه! یک ساده لوح هم میداند که نوریزاد فقط برای سرگرمی مردم و امثال شما خوب است. اگر به جمهوری اسلامی انقدر اعتقاد دارید که برای رضای خدا موش نوریزاد میگیرد، بفرمایید شما هم بروید کنار دستش؛ تنهایش نگذارید. از همه اینها گذشته باز توصیه میکنم بروید اون فیلم را ببینید بعد ببینم نظرت باز همان هست؟
رهگذر

esmail گفت...

زنده باشی رهگذر
استفاده کردم

فرجاد گفت...

من تعجب میکنم واقعا دیگر هم این بحثها را نخواهم خواند بسیار آزارنده است

منصور لرستانی گفت...

هرچه یک دارو دسته همقسم علیه خانم دکتر زری اصفهانی شاعر و پزشک انساندوست ما رطب و یابس ببافند و مزخرفات سر هم بکنند سیمای این شاعره دلسوخته انقلاب و ایران در روشنی بیشتری قرار خواهد گرفت و بد خواهان روسیاه خواهند شد البته من هم بنوبه خود و بعنوان یک دوستدار شعرهای زیبا و عمیق خانم اصفهانی میخواهم بگویم بجای پرداختن به یک مشت درمانده عصبانی مزاج بهتر است ما را از شعرها و ویدیو کلیپها و شعر خوانی های خود بهرمند کنند واقعا حیف از اوقات عزیز و شریف شما که صرف این افراد بی مرام بشود. با تشکر و احترام دوستدار شما.

ناشناس گفت...

خانم دکتر زری با سلام به حضور شما من هم بعنوان یک هوادار این مقاومت قهرمانانه با نظر برادر عزیز آقای لرستانی کاملا موافق هستم در باره شما و دشمنان شما این شعر گویاست که
مه بیفشاند نور و سگ عو عو کند
آن کسانی که شما را مورد آزار قرار میدهند همان کسانی هستند که دشمن نور و روشنائی و محبت و انسانیت میباشند ولی از این همه کارهای غیر انسانیشان هیچ سودی نمیبرند ما هواداران مقاومت از دل خودمان شما را دوست داشته و برای شما احترام میگذاریم انشالله سلامت و همیشه قلمتان قوی باشد
ایرانی

میرزا گفت...

دوستان!
استراتژی رهبر عقیدتی و مریدانش در ارتباط باخیانتشان به آرمانهای یک نسل و یک خلق و به ورشکستگی و ذلت و خواری و انحراف کشاندن بزرگترین سازمان سیاسی کشور, توسل به رذیلانه ترین شیوه های شناخته شده شانتاژ و فریبکاری و لجن پراکنی و ترور شخصیت است.
تلاش مستمر برای فرار به جلو, گریز از واقعیت, خاک پاشیدن به چشم هواداران, فراراز پاسخ گویی, شخصی کردن نقد و اعتراض سیاسی, تهاجم به شخص به جای برخورد با نظراتش, لجن مال کردن منتقدین , تهدید به قتل و بند از بند بریدن معترضین و پرونده سازی امنیتی و اخلاقی برای مخالفین, از جمله تاکتیکهای شناخته شده و رسوای باند تبهکار مسلط بر سرنوشت سازمان مجاهدین است.
روشهای بکارگرفته شده توسط این جریان, روشهایی است کاملا شناخته شده که کلیه جریانات شبه فاشیستی و ارتجاعی برای سرپوش گذاردن بر"بن بستها" و بحرانهای عمیق خطی و استراتژیک خود, بدانها متوسل میشوند. فاجعه بزرگتر این است که در اثر بکاربردن این روشها بطور سیستماتیک, نوعی فرهنگ شبه انقلابی ولی در حقیقت فاشیستی و ضد انسانی در میان وابستگان و هواداران این نوع جریانات شکل میگیرد که در نوع تنظیم رابطه و فرهنگ کلامی این افراد در ارتباطاتشان, خود را نشان میدهد.
از همین رو به هیچ وجه نباید در دام شانتاژها و حملات شخصی این افراد افتاد و حمله شخصی را با تهاجم متقابل به شخص پاسخ داد. بلکه باید توجه داشت که هدف روشنگری و افشای یکی از بزرگترین کلاه برداریهای سیاسی تاریخ ایران, به نام انقلاب ایدئولوژیک و استحاله سازمان مجاهدین خلق ایران به سازمان سربازان مسعود و مریم, و عوارض ویرانگر این خیانت مسلم به فداکارترین و شجاع ترین نسل تاریخ معاصر ایران و به بیراهه بردن جنبش ازادیخواهنه مردم ایران است.
به این ترتیب سرچشمه پریشان گویی و حملات شخصی, امثال زری خانم و حسین و قلم کشان سایتهایی نظیر آفتابکاران, همین فرهنگ آلوده و منحط سرچشمه گرفته از بالاترین نقطه این جریان است. به قول معروف آب از سرچشمه آلوده است یا به لحن عامیانه پیشنماز که بگو.د از پس نمازان چه انتظاری است؟؟ هنگامیکه خود رهبر خاص الخاص, هنگامیکه دهان میگشاید, جز یاوه و تهدید و فحاشی و خالی بندی و دروغ چیزی برای گفتن ندارد و حواریونش ناچارند آروغ زدنهای انقلابی اش را به ضرب و زور ساز و دهل, به خورد مردم بدهند, دیگر از مهره های دست چندم تربیت شده در این دستگاه چه انتظاری میتوان داشت.
به همین دلیل بود که در بالا نوشتم; من از نمایش پریشان گویی های امثال زری خانم دفاع میکنم, چرا که از حلقوم امثال ایشان آوای دلخراش رهبری عقیدتی به گوش میرسد و بگذارید که اینها هر چه بیشتر حرف بزنند تا خلایق هر چه بیشتر به عمق سقوط و انحطاط سیاسی و اخلاقی آنان پی ببرند. باید پرده ها را از چهره قمار بازان و معامله گران با رنج و شکنج و خون دلیرترین فرزندان خلق کنار زد.
والسلام

خدیجه اجیده گفت...

زری جان تو به اندازه کافی برای این فرد ناسپاس و توبه کرده از گذشته پر افتخار وقت صرف کرده ای. حیف این اوقات عزیز .واقعا مثل یک دوست و یک خواهر و یک رفیق همکار طی سالها به او کمک کردی ولی متاسفانه قدر نشناخت. این طبیعی هست کسی که قدر انقلاب و رهبر و خلق را نشناسد و به سوگند وفاداری پشت پا بزند تبدیل به همین هیولائی میشود که میبینی بنابراین هیچ ناراحت نباش تاریخ و مردم و انقلاب داوری خواهند کرد و روسیاهان امروز رو سیاهتر خواهند شد. درود بر تو شیر خواهر مبارزم درود بر همه کسانی که در برابر ستم آخوندهای جنایتکار ایستاده اند ننگ و نفرت بر دشمنان خلق و انقلاب

درود بر مجاهد گفت...

یک موی دمب سگ رجوی به تمام ریش خامنه ای و تمام وادادگان جنبش می ارزد. مرگ بر آخوند . زنده باد ملت ایران و رجوی شیر همیشه بیدار ما

ناشناس گفت...

امروز را تمام روز برای جنبش مقاومت دنبال کار مالی بودم خیلی خیلی خسته ام باید بروم استراحت کنم ولی قبل از خواب میگویم درود بر دکتر زری اصفهانی شاعر خوب مقاومت
هوادار مجاهدین

ناشناس گفت...

من که رهگذرم، رد میشوم و میروم. ولی جناب شاعر با این همه نفرتی که شما در دلت نسبت به یاران قدیمت داری، فردای سرنگونی ترسم پای جای آخوندها بگذاری و مجاهد کشی را پیشه کنی. تنفر بیمارگونه ات به مراتب شدیدتر و بدتر از ـ یک بیماری عقیدتی است. شاید مجاهدین اشتباهاتی مرتکب شده باشند ولی خیانت هرگز. با این همه خنجری که از پشت به آنها زدی، آنها از شما نفرت ندارند. این را در نوشته زری اصفهانی هم میشود دید. راستی با این جنگ های حیدری و نعمتی به طول عمر نکبت آخوندها کمک نمی کنیم؟ مسئله خیلی ساده است، شما یک زمانی در کنار مجاهدین بوده اید و حالا به هر دلیلی دیگر نمیخواهید باشید. چرا به آنها گیر میدهید، شما که تازه نکشیدید کنار، چرا با اینکه در مقالاتت زخم زبان میزدید، اما هیچ وقت ندیدم کسی کمتر از گل به شما بگوید. بعدها که رو شد چقدر شمارا با عزت و احترام از عراق به اروپا فرستادند که بعضا در مورد دیگر هواداران نکردند. این کینه و نفرت شما پنج شش سالی است که اوج گرفته است. یادت باشه هر موضع گیری ات و هر نوشته ات در تاریخ ثبت میشود و مورد قضاوت آیندگان قرار خواهد گرفت.

رهگذر

‏«قدیمی ترین ‏‹قدیمی تر   ‏1 – 200 از 322   ‏جدیدتر› ‏جدیدترین»